به روز شده در: ۲۶ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۱:۱۵
کد خبر: ۴۶۶۰۲
|
تاریخ انتشار: ۲۱ مرداد ۱۳۹۹ - ۱۰:۱۷

خبردنا: محمد عطریانفر، چهره اصلاح طلب و عضو شورای مرکزی کارگزاران تمام تلاش خود را به کار گرفته است تا ثابت کند مشکلات کنونی کشور به دلیل عدم مذاکره با آمریکاست! وی  گفته است: «در موضوع مذاکره با آمريکا نظام سياسي ايران فعلا گفت‌و‌گويي را نمي‌پذيرد. قطعا دولت نمي‌تواند بگويد با نظر سياست‌هاي کلان کشور همسو نيست». عطریانفر در بخش دیگری نیز گفته است: «ما در قضيه برجام و فشارهاي اقتصادي و عدم فروش نفت عمدتا با تدابيري بالاتر از دولت روبه‌رو بوديم و چون اين تصميمات خارج از دولت گرفته شده است عوارضي به همراه داشت که در دولت مشاهده شد و تا اطلاع ثانوي اين عوارض باقي است و امکان حل مناقشات بين‌المللي از سوي دولت ممکن نيست». 

مفهوم بارز سخنان عطریانفر غیر از تلاش برای فرافکنی از مسئولیت پذیری دولت و مذاکره با آمریکا نیست. سوالی که در اینجا پیش می آید آن است که آیا واقعا چهره های برجسته جریان اصلاحات نظیر عطریانفر با علم به اینکه می دانند ریشه مشکلات(سوءمدیریت) از کجاست مجددا پیشنهاد مذاکره با آمریکا را می دهند و حامیان خود را به بیراهه می فرستند؟ و یا اینکه سطح درک آنها از مسائل داخلی و بین المللی تا حدی نازل است که هنوز ریشه مشکلات را به دلیل عدم مذاکره با آمریکا می دانند. مذاکراتی که حتی -با عبور از خطوط قرمز ترسیمی- بخش عمده ای(هفت سال) از وقت دولتمردان مدعی فهم زبان دنیا را گرفت و در نهایت چیزی جز بدعهدی و خباثت از طرف آمریکا و اروپا ندیدند. تاسف بار تر آنکه با اعتماد یک طرفه به آنها، امتیازات نقد از جیب ملت ایران پرداخت کردند و وعده های نسیه گرفتند. جالب آنجاست عطریانفر می خواهد انعقاد قرارداد پرخسارت برجام و تعلیق اقتصاد کشور به گوشه چشم اوباما و ترامپ و ماکرون را به کسانی غیر از دولتمردان کنونی منتسب کند. فهم این موضوع سخت نیست که آمریکای تروریست هیچگاه به دنبال مذاکره نبوده؛ بلکه به دنبال تحمیل خواسته های خود از طریق مذاکره بوده و متاسفانه منظور اظهارات بسیاری از چهره های اصلاح طلب درباره مذاکره همان تسلیم در برابر خواسته های آمریکایی هاست.

به گزارش خبردنا، بخش های مهم اظهارات عطریانفر که در گفتگو با روزنامه آرمان مطرح شده را در ادامه خواهید خواند:

*به‌نظر من آنچه امروز در عرف سياسي کشور ما جاري است و از آن تحت عنوان پياده شدن افرادي از قطار انقلاب نام برده مي‌شود به واقع يک پيام و آدرس غلط است. ريشه اين مساله به دو جرياني برمي‌گردد که در نظام سياسي ايران وفادار به انقلاب هستند و پايگاه دارند يکي چپ سياسي و ديگري راست است و به ادبيات امروزي اصولگرا و اصلاح طلب ناميده مي‌شوند. متاسفانه اين کلمات و ادبياتي که به کار برده مي‌شود عمدتا از ناحيه جريان اصولگرا و عليه جريان اصلاح‌طلب استفاده مي‌شود. از اين جهت باور من اين است که اين طيف خطاکار است و اينگونه اظهارنظر عليه نيروهاي اصلاح‌طلب نوعي جفا در حق انقلاب است زيرا انقلاب را از حضور برخي از نيروهاي موثر و کارآمد در اداره کشور محروم مي‌کند و به‌طور طبيعي اين سرمايه اجتماعي از بين مي‌رود.

*«آيا دولت آقاي روحاني مي‌تواند در يک سال باقيمانده کاري کند تا اعتماد جامعه به جريان اصلاحات برگردد؟» نه نمي‌تواند چون بالاي دو سوم مشکلات دولت متعلق به خود او نيست و از ناحيه‌اي غيراز دولت اتفاق مي‌افتد. دولت يکي از مولفه‌هاي ذيل نظام سياسي است. ما در قضيه برجام و فشارهاي اقتصادي و عدم فروش نفت عمدتا با تدابيري بالاتر از دولت روبه‌رو بوديم و چون اين تصميمات خارج از دولت گرفته شده است عوارضي به همراه داشت که در دولت مشاهده شد و تا اطلاع ثانوي اين عوارض باقي است و امکان حل مناقشات بين‌المللي از سوي دولت ممکن نيست و دولت مجبور است همچنان آسيب‌ها را تحمل کند و پاسخگو باشد. در حالي که عموما گرفتاري‌هاي ما از جنس غير از دولت است و با اين پيش‌بيني نمي‌توان براي يک سال بعد تغييري متصور شد.

*روحانی اگر بخواهد حقيقت را بگويد مورد تعقيب قرار مي‌گيرد و اگر نخواهد واقعيت را بگويد مردم انتظار ديگري دارند، از اين رو فعاليت حزبي در کشور لازم است چون احزاب راحت‌تر مي‌توانند با جامعه سخن بگويند تا يک فرد وقتي يک شخصيت را در مقام رياست جمهوري به رسميت مي‌شناسيم نمي‌توانيم از ناحيه دومين شخصيت نظام پيام‌هايي منفي به جامعه مخابره کنيم يا به جهان پيرامون خود و نيروهاي مقابل پيام‌هاي مايوس‌کننده منتقل کنيم و يا نشان بدهيم در درون نظام سياسي اختلافاتي وجود دارد ولي احزاب مي توانند با هم مقابله کنند و بگويند که اين سياست‌ها خطاست. در موضوع مذاکره با آمريکا نظام سياسي ايران فعلا گفت‌و‌گويي را نمي‌پذيرد. قطعا دولت نمي‌تواند بگويد با نظر سياست‌هاي کلان کشور همسو نيست. در اين شرايط ما به انسجام در ساختار نياز داريم. جامعه بايد به اين مساله واقف باشد. اين به معني درست‌بودن صددرصد دولت نيست ولي هرکسي که در قدرت سهمي دارد بايد به مقدار مداخله‌اي که دارد پاسخگو باشد و جامعه بايد نسبت به اين مساله هوشيار باشد. امروز مديريت ما گاهي دچار دو پارگي شده و به نظر من ظاهرا قدرت يکجا و احتمالا اختيارات جاي ديگر است.

*احمدی نژاد دچار نوعي توهم است. او توهماتي را که در دوران رياست جمهوري داشت امروز خارج از رياست جمهوري در درون خود زنده نگه مي دارد و بخش‌هايي از گروه‌هاي راديکال جريان اصولگرا دور او جذب مي‌شوند ولي گفتمان او قالب نخواهد بود.

*جامعه سياسي ايران جامعه‌اي اصيل است و جنبه‌هايي ذاتي دارد. سنخ اين جامعه اصلاح‌طلبي است. يعني انتظار دارند حکومت در قبال زندگي و معيشت و فرهنگ و آداب و سنن و روابط بين‌الملل حرف‌هايي نو داشته باشد. مطالبات جامعه ما اصلاح‌طلبانه است. علت اينکه اصلاح‌طلبان به‌رغم مخالفت‌ها و اينکه نظام سياسي نوعا با آنها آشتي نکرده و سي سال با اين طيف قهر بود و همواره در حال تضعيف آنهاست ولي به‌رغم اين فشارها باز هم اصلاح‌طلبان مي‌توانند سري در بين سرها بلند کنند به اين دليل است که بن جامعه اصلاح‌طلب است و جامعه از اصلاح‌طلبان مطالبه دارد. حسن روحاني اصولگرا است ولي رويکردي اصلاح‌طلبانه دارد به همين دليل اصلاح‌طلبان از او حمايت کردند و جامعه به او راي داد.



«رويکردهاي آيت‌ا...هاشمي چيست که چندين سال از زبان سياسيون شنيده شده است؟» مبناي ايشان بر سازندگي بود و توسعه در امر زيرساخت‌هاي اقتصادي و اجتماعي ايران را در نظر داشتند. اين تجربه 8 سال در دولت سازندگي ديده شد. کساني که به سياست ايشان دعوت مي‌کنند دعوت به ادامه راهي است که در سال 84 و بعد از رئيس‌دولت اصلاحات عملا متوقف شد. رئيس‌دولت اصلاحات نيز بر قطاري سوار بود که آيت‌ا...هاشمي زيرساخت‌هاي آن را تدارک ديده بود. اگر بتوانيم به آن نقطه برگرديم امري مطلوب خواهد بود. حتي مخالفان ديروز آقاي هاشمي امروز اين تغيير را در خود به‌وجود آورده‌اند و باور دارند که بايد به اين مسير رفت.

*آقاي روحاني در 1392 با ترديد مورد حمايت اصلاح‌طلبان قرار گرفت ولي در سال 96 با اشتياق مورد حمايت واقع شد چون عملکرد 4 سال اول او مورد قبول بود. ايشان و تيم او در دولت دوم فرق چنداني با دولت اول نداشت پس چرا دچار دست‌انداز شد؟ دليل خارج از دولت قرار دارد. ريشه به بدعهدي آمريکا و خروج از برجام و تحريم و توقف چرخ اقتصادي کشور برمي‌گردد.

«با تــــوجه به اينکه مشـــکلات دولت را خارج از خــــود دولت مي‌دانيد آيا انتخاب فردي مثل آقاي مرعشي با انتخاب فردي چون آقاي‌جليلي تفاوت خواهد داشت؟» به صورت کلي فرقي نمي‌کند ولي تاثير اندکي ديده خواهد شد چون سياست‌هاي تاکتيکي متفاوت است. نمونه موضوع برجام است که در بستر فعاليت هاي سياسي ايران در دوره ظريف و روحاني عملي شد ولي در دوره جليلي، احمدي‌نژاد به سرانجام نرسيد، اين در حالي است که ريشه ها يکي و ايران همان ايران و رهبري همان رهبري و آمريکا نيز همان آمريکا است. سياست‌هاي عملياتي و تاکتيکي و رفتار ديپلمات‌ها در پيشبرد سياست‌ها مي‌تواند موثر واقع شود از اين منظر بين مرعشي و جليلي تفاوت وجود دارد.
نام:
ایمیل:
* نظر: