خبردنا - دکتر اسلام ذوالقدرپور: در شرایط کنونی ایران، هر دغدغه و مسئلهای هر چند کوچک و عادی، قابلیت تبدیل سریع به یک بحران و حتی فاجعه را دارد. فرآیند تبدیل یک مسئله به یک بحران و در نهایت یک فاجعه در وضعیت کنونی ایران مسیری بسیار کوتاه را نیاز دارد، زیرا مدیران و سیاستگذاران ایرانی خود تسهیلگر تبدیل مسئله به بحران و فاجعه هستند!
مدیران و سیاستگذارانی که اراده یا توان پاسخگویی به یک دغدغه یا حل یک مسئله را ندارند، سرانجام باید هزینههای بسیار زیادی از جیب شهروندان را برای حل بحران یا فاجعه هدر داده و تلف نمایند.
فرآیند تبدیل یک دغدغه به بحران و در نهایت فاجعه را میتوان در شکل زیر به خوبی مشاهده نمود:
دغدغه ⇐ مسئله ⇐ مشکل ⇐ معضل⇐ بحران⇐ فاجعه
در ایران و بهخصوص استان کهگیلویه و بویراحمد به جای توجه و تمرکز در پاسخگویی و رفع دغدغههای کوچک یا مسایل عادی، مدیران و سیاستگذاران به دنبال مقابله با بحرانها یا فجایع حاصل از ضعف یا عدم اراده خویش در انجام مسئولیت و وظایف اصلی خود میباشند.
جلوههایی از چرخه معیوب سیاستگذاری عمومی در ایران و استان کهگیلویه و بویراحمد را میتوان در بحرانهایی چون: سیلهای دو سال اخیر، ... و آتشسوزیهای سال گذشته و بهویژه بحران آتشسوزی امسال در گچساران و کهگیلویه که اکنون تبدیل به فاجعهای ملی نیز شدهاند را به خوبی مشاهده نمود.
از سوی دیگر برخی سیاستگذاران و مدیران ناتوان و ناکارآمدی که به مدیران کاریکاتوری شهرت دارند، نمیدانند که سیاستگذاری در شرایط بحرانی که باید با هدف جلوگیری از بروز و ظهور فاجعه پیگیری شود، خود دارای یک فرآیند خاص و پیچیده است.
اساساً سیاستگذاری در شرایط بحرانی که دارای دو بخش اصلی تصمیم گیری و مدیریت بحران است، بر دو اصل مقابله با بحران و کنترل پیامدهای بحران استوار میباشد. در سیاستگذاری در وضعیت بحرانی که بیشتر بر مدیریت و کنترل بحران تمرکز دارد، سعی میشود ابتدا دامنه و پیامدهای یک بحران کنترل شده یا کاهش داده شود تا از تبدیل بحران به فاجعه جلوگیری شده و سپس مقابله با اصل و ریشه بحران مورد توجه و عمل قرار گیرد تا از تکرار چنین شرایطی جلوگیری گردد.
آتشسوزیهای دو هفته اخیر در استان کهگیلویه و بویراحمد که در دو حوزه شهرستانی گچساران و کهگیلویه رخ داده و با عبور از بحران، به یک فاجعه ملی نیز تبدیل شدهاند دارای ابعادی از ناتوانی، ناکارآمدی، سرگردانی و حتی جنگ قدرت سیاستگذاران و مدیران شهرستانی و استانی نسبت به مسائل حوزه مدیریت خود میباشد که برخی ابعاد آن چنین است:
یکم- بهانههای همیشگی، مظنونین همیشگی: آتش سوزی بخشهای زیادی از کوه خامی در چند بخش و محور متفاوت که مجدداً نیز آتش گرفته است طی 10 روز گذشته و فاجعه آتشسوزی کوه خائیز طی چند روز اخیر، نشان داد که مدیران و سیاستگذاران مربوطه تنها یک بهانه برای پوشاندن تمام کمکاریها و سهلانگاریها دارند و آنهم نداشتن اعتبار، بودجه، تجهیزات و نیروی انسانی لازم و کافی است!
مدیران نهادها و سازمانهایی که مسئول جلوگیری از چنین بروز مشکلاتی و مدیریت چنین بحرانهایی هستند، به صراحت از بی پولی و بدهکار بودن ادارات خود سخن گفته و حتی به نداشتن پول برای تأمین آب و خوراک برای نیروهای خود و شهروندان کمکرسان در خاموش نمودن آتش جنگلها و مراتع نیز اعتراف و اعتراض نمودهاند.
در واقع نداشتن اعتبار، بودجه و تجهیزات، به بهانه همیشگی مدیران استان تبدیل شده و این مدیران فراموش نمودهاند که خودشان نیز مظنونین همیشگی در بروز و ظهور این بحرانها و فجایع در افکار عمومی و نزد شهروندان میباشند.
دوم- سکوت یا تعلل نهادهای نظارتی: بخش مهمی از فرآیند سیاستگذاری عمومی، به ارزیابی فرآیند سیاستگذاری و نتایچ و پیامدهای آن و چگونگی وضعیت عملکرد مجریان سیاستگذاری (بهخصوص مدیران) مربوط است که متأسفانه در این استان چندان مورد توجه قرار نمیگیرد.
در کنار ضعف نهادهای ارزیاب قوه مجریه، نهادهای نظارتی سایر قوا در استان مانند: سازمان بازرسی، دادگستری استان و دادستانهای استان و ... نیز در مقابل چنین بحرانهایی سکوت نموده یا در بررسی، ارزیابی و بازخواست مقصرین و سهلانگاران دچار تعلل شدهاند.
نهادهای نظارتی که توان کافی برای ارزیابی و بازخواست مقصرین و مدیران سهلانگار و کمکار در شرایطی مانند آتشسوزیهای بزرگ فاجعهبار کوه خامی گچساران و کوه خائیز کهگیلویه را دارند، اکنون تنها به قوه قضائیه محدود میگردد، زیرا دو قوه مقننه و مجریه تا حد زیادی از اصل نظارت و ارزیابی سامانمند فرآیند مدیریت استان دور شده و خود بخشی از نابسامانی کنونی هستند.
دستور رئیس دادگستری استان کهگیلویه و بویراحمد به دادستان گچساران برای بررسی فاجعه آتشسوزی بخشهایی از کوه خامی و مشخص ساختن مقصرین حادثه و سهلانگاری و کمکاری مدیران مربوطه را میتوان مصداقی از ارزیابی مدیریت استان قلمداد نمود که نیاز به حمایت و پشتیبانی قویتر قوه قضائیه دارد تا هرچه زودتر گزارش دقیق و شفاف آن در اختیار افکار عمومی و نهادهای عالی برای بازخواست و محاکمه مقصرین و سهلانگاران احتمالی قرار گیرد.
سوم- بحران برای پرستیز: همانگونه که در مقالات گذشته خود نیز متذکر شدهام، برخی از مدیران کهگیلویه و بویراحمد دچار فرآیند مدیریت کاریکاتوری و نمایشی شدهاند و بلکه در این فرآیند از یکدیگر نیز سبقت میگیرند!
مدیرانی که تصاویر آنان سراسر شبکههای اجتماعی، رسانههای استانی و ملی را قرق نموده و مشخص نیست کدام گروه عکاس و فیلمبردار همواره در معیت و همراهی این مدیران قرار دارند تا از کوچکترین حرکت آنان فیلم و تصویر تهیه و بلافاصله منتشر نمایند.
مدیرانی که در بحران آتشسوزی گچساران و در حالی که شعلههای آتش و درختان سوخته و شعلهور آن از مسافتی بسیار دورتر و در شهر گچساران قابل مشاهده بود، طی مصاحبههای مختلف مدعی پایان آتشسوزی بودند که البته در نهایت مدیریت بحران استانداری کهگیلویه و بویراحمد ضمن تکذیب مصاحبههای آنان، اصل شرایط و ادامه آتشسوزی را اعلام نمودند.
چهارم- تعلل یا نداشتن اراده مدیران: یکی از بارزترین جلوههای ناکارآمدی و نابسامانی مدیریت استان را میتوان در دو آتشسوزی فاجعهبار اخیر گچساران و کهگیلویه به خوبی مشاهده نمود. این دو آتشسوزی که ابتدا داری حجم بسیار کوچک و دیگری اصلاً از محدودهای از شهرستان بهبهان شروع و بعد از 2 روز به کوه خائیز رسیده است، نشان میدهد که رصد و پایش حوزه مدیریتی هر کدام از مدیران مربوطه و بهخصوص منابع طبیعی، بخشداری و دهیاریها از یک ساختار و سازوکار سامانمند و اثربخش برخوردار نیستند.
آتشسوزی بزرگ کوه خائیز که اکنون به یک فاجعه زیست محیطی و جنایت بزرگ در مرگ درختان، قتل و عام حیوانات و جانوران بیگناه تبدیل شده است و عمق فاجعهبار آن نیز هنوز مشخص نیست، از 2 روز قبل در بهبهان آغاز شده بود و بنابر ادعای مسئولین کهگیلویه، به علت عدم اطلاعرسانی مسئولین بهبهان و عدم هماهنگی آنان، این آتش به کوه خائیز رسیده است!
وجود و گسترش یک آتش به مدت 2 روز در اطراف کوه خائیز و بیاطلاعی مسئولین شهرستان کهگیلویه و بهخصوص مدیران مربوطه در محیط زیست و منابع طبیعی را میتوان مصداق همان مدیریت کاریکاتوری دانست که اکنون به دنبال فرافکنی بوده، وظایف و نقش خود در این فاجعه بزرگ را کتمان میکنند.
چگونه است که یک آتش به مدت 2 روز در بهبهان و اطراف کوه خائیز وجود داشته است، اما مسئولین مربوطه به رصد و پایش آن نپرداخته و اقدامات لازم جهت مقابله با آن را فراهم ننمودهاند؟
مورد جالب دیگر اینست که در آتش سوزی کوه دیل گچساران که همزمان با فاجعه کوه خائیز است، مدیر اداره منابع طبیعی این شهرستان اعلام میکند که کوه دیل تحت مدیریت محیط زیست است و همزمان مدیر محیط زیست شهرستان اعلام میکند که کوه دیل و منطقه آتش گرفته تحت مدیریت منابع طبیعی است!
*
دغدغه احتمال آتشسوزی که از پایان سال 1398 در افکار عمومی شهروندان استان وجود داشت، بر اثر نابسامانی موجود در استان، ناتوانی و ناکارآمدی برخی مدیران و مدیریت کاریکاتوری موجود در استان، تبدیل به بحران و سپس فاجعه و جنایت زیست محیطی بزرگی شده است که عمق و ابعاد کامل آن هنوز مشخص نشده است.
آتشسوزیهای اخیر نشان دادهاند که مدیران ما نهتنها قادر به سیاستگذاری سامانمند مبتنی بر آیندهنگری و پیشبینی مسائل نیستند، بلکه در شرایط بحرانی نیز به شدت سرگردان شده و کنترل امور را از دست میدهند و هر کدام در مسیری متفاوت حرکت میکند. آنان فراموش میکنند که: سیاستگذاری در شرایط بحرانی که دارای دو بخش اصلی تصمیم گیری و مدیریت بحران است، بر دو اصل مقابله با بحران و کنترل پیامدهای بحران استوار میباشد. در سیاستگذاری در وضعیت بحرانی که بیشتر بر مدیریت و کنترل بحران تمرکز دارد، سعی میشود ابتدا دامنه و پیامدهای یک بحران کنترل شده یا کاهش داده شده تا از تبدیل بحران به فاجعه جلوگیری شده و سپس مقابله با اصل و ریشه بحران مورد توجه و عمل قرار گیرد تا از تکرار چنین شرایطی جلوگیری گردد.
در مدیریت کاریکاتوری استان، در حالی که وعدههای داده شده برای اعزام بالگردهای آبپاش بعد از دو روز از آتشسوزی فاجعهبار کوه خائیز هنوز عملی نشده و این نوع بالگردها به منطقه نرسیدهاند، برخی مدیران و مسئولان ارشد استان در حال نزاع در فضای مجازی و رسانهای استان هستند تا بخشی از ناکارآمدی خود را با ایجاد کمپینهایی، پوشش داده و از خود رفع مسئولیت نمایند.
**
در شراط بحرانی و فاجعهباز کنونی در استان کهگیلویه و بویراحمد، بیشتر انتقادات متوجه چند سازمان و مدیر خاص شده است که نقش بیشتری در فرآیند مدیریت بحران محیط زیست دارند. اما واقعیت اینست که در این شرایط باید نقش و سهم بسیاری نهادها، سازمانها و مدیرانی که اکنون سکوت نموده و نقش پیشگیری و حمایت از مدیران بحران را دارند نیز مورد تحلیل و بررسی قرار گیرد.
نقش و سهم جهاد کشاورزی، امور عشایر، مجموعه وزارت کشور و بهخصوص دهیاریها و بخشداریها و ... که به نظر میآید همه مسئولیتها را بر دوش منابع طبیعی، محیط زیست و مدیریت بحران استانداری انداختهاند.
فرآیند نابسامانی مدیریتی در استان کهگیلویه و بویراحمد شامل بسیاری از سازمانها، نهادها و مدیران میگردد که باید به بررسی نقش آنها در فرآیند مدیریت بحران نیز پرداخته شود. ازجمله این نهادهای فراموش شده را میتوان سازمان صداوسیمای استان دانست که به زودی تحلیل نقش آن در شرایط بحرانی ارایه خواهد شد.
***
به نظر میآید فرآیند سیاستگذاری در ایران دچار واژگونی بزرگی شده است. این واژگونی به نحوی است که مجریان سیاستگذاری که وظیفه اجرای سیاستها و برنامههای مصوب و قانون را دارند، از انجام وظایف خود شانه خالی نموده و اجرای سیاستها نیز بر عهده نهادها و شخصیتهای سیاستگذار افتاده است!
فاجعه آتشسوزیهای گچساران و کهگیلویه که در ابتدا مسائلی بودند که به راحتی میتوانست با دخالت و مدیریت یک دهیار، بخشدار و در نهایت مدیران یک شهرستان رصد، پایش، پیگیری شده، کنترل و پایان یابند، به علت ناتوانی و ناکارآمدی مدیریت و سرگردانی مسئولین به سطحی میرسد که حتی استاندار و مدیران ارشد نیز از حل آن عاجز شده و باید از وزیران مختلف کشور و فرماندهان ارشد نیروهای مسلح کمک گرفته شود. کار به جایی میرسد که شخص رئیس جمهور نیز مجبور به دخالت و پیگیری میشوند تا شاید بتوانند فاجعهای که تا دو روز قبل تنها یک آتش سوزی کوچک بود را مدیریت نمایند!
با روند کنونی مدیریت بحران در استان کهگیلویه و بویراحمد بهویژه در بخش مدیریت آتشسوزیهای فاجعهبار کوه خامی و کوه خائیز، گمان میرود که کار به جایی کشیده شود که برای مقابله با اینگونه بحرانها، دفتر مقام معظم رهبری نیز مجبور به دخالت و مدیریت مسائل بحران گردد!
امیدواریم که سیاستگذاران و مدیران ارشد کشور و استان کهگیلویه و بویراحمد به جای نزاع سیاسی و شخصی، برای تغییر، اصلاح و بهبود فرآیند مدیریتی استان یک سیاستگذاری جدید داشته باشند تا مسائل کوچکی مانند یک آتشسوزی کوچک، چنان بزرگ و گسترده نشود که با تبدیل به یک فاجعه عمیق زیست محیطی و جنایت علیه طبیعت، سبب نارضایتی، ناخشنودی و بیزاری شهروندان از وضعیت کنونی مدیریت استان و کشور گردد.