به روز شده در: ۲۶ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۱:۱۵
کد خبر: ۴۵۹۴۳
|
تاریخ انتشار: ۱۵ تير ۱۳۹۹ - ۱۵:۵۴
به قلم دکتر روشنفکر:
کتاب " نوسازی و جامعه ی ایلی بویراحمد در دوره پهلوی "‌ به قلم " دکتر محمدمهدی روشنفکر " منتشر شده است.

خبردنا:‌ این کتاب در شش فصل و 321 صفحه نگارش شده که فصل اول آن به جغرافیای طبیعی، تاریخی و سیاسی ایل بویراحمد ( 1285 تا 1342 هجری شمسی ) و فصل ششم آن نیز به پیامدهای تحولات ناشی از کودتای 1332 تا بازتاب قانون اصلاحات ارضی در بویراحمد در فاصله زمانی ( 1332 تا 1342 ) پرداخته است.

دکتر روشنفکر اُستاد تاریخ دانشگاه دولتی یاسوج در مقدمه این کتاب آورده است:
هدیه به
روان پاک و آسمانی فرزندم، زنده یاد
محمدصادق روشنفکر
همو که برایم دوستی شفیق و یار و یاوری دقیق در عالم معرفت و تحقیق
بود.

***** قسمت سوم

به نظر می رسد که دولت ستیزی و تمرکز گریزی پیش از آنکه ماهیت سیاسی داشته باشد، برخوردار از ماهیت فرهنگی بود. ستیزه گری و خشونت، عنصری اساسی در فرهنگ سیاسی ایرانیان است و قابل انکار نیست .می توان گفت در فرهنگ سیاسی ما، خشونت و ستیزه جویی به عنوان اصلی لازم و ضروری و بر حق در نزاع های سیاسی مورد توجه بوده است. نویسنده ای بر این باور است که درگیری و ستیزه جویی، بخش مهمی از فرهنگ سیاسی ما را تشکیل می دهد (شریف، بی تا: 63). فرهنگ ستیزه جویی در گذر زمان و طی قرون متمادی شکل گرفته است و تبدیل به خصلتی ویژه در میان مردم و بخصوص جامعه ایلی و عشیره ای گردید. از عوامل و اسباب شکل گیری و تداوم آن نیز، ساختار ایلی حکومت های ایران در طول تاریخ بوده است.

بیشتر حکومت های ایران با بهره گیری از زور و قدرت نظامی به قدرت رسیدند و عموماً ماهیت ایلی داشتند و به خودی خود، رقیب و دشمن ایلات دیگر می شدند و دیگر ایلات نیز دشمن به حساب می آمدند. چون دولت ها ماهیت ایلی داشتند و با زور صاحب قدرت می شدند و مردم با وجود نارضایتی ناشی از فشارها، از سر ترس و به ظاهر خود را مطیع حکومت نشان می دادند، اما در باطن نفرت از حکومت در آنها پرورش می یافت. با چنین وضعیتی، دولت و حکومت دوستی برای مردم ایران به یک ارزش فرهنگی منفی تبدیل شد.( رفیع پور ، 1383: 42 - 37 ). براساس این تعبیر که در روزگار فعلی نیز محسوس است، در فرهنگ ما ایرانیان این گونه القاء شده است که دولت و حکومت معمولاً یک عنصر منفی، نامطلوب و محکوم است و لذا هر کس که با حکومت مخالفت می کند و یا به مقابله با آن بر می خیزد، حداقل در گذر زمان تبدیل به یک قهرمان می شود. واقعیت آن است که بسیاری از شخصیت هایی که ما از آنها به عنوان مبارز، قهرمان در تاریخ معاصر و پیش از آن یاد می کنیم، تنها به دلیل مقابله و مخالفت با حکومت به این جایگاه رسیده اند. امروزه نیز هر کسی که می خواهد در میان مردم و در تاریخ برای خود جایگاهی درست کند، بهترین ابزار را در مخالفت با حکومت می بیند.

در یک بحث کلی و خارج از حکومت پهلوی، اغلب دولت ها حتی اگر کارها و اقداماتی برای مردم انجام داده باشند، با این میراث فرهنگی عمیق که دولت یک ارزش منفی است، روبرو بودند. از آن بدتر اینکه، اگر دولتی یا دولت هایی در گذشته اقداماتی را انجام داده باشند، به اشکال مختلف توجیه و تحلیل می شوند. یکی را مزدور و عامل بیگانه معرفی می کنند که هر چه انجام داده است حتی کارهایی که خوب به نظر می رسد، در راستای تأمین منافع بیگانه صورت گرفته است. دیگری اقداماتش بخاطر برخی خطاها و اشتباهاتی که در اجرا صورت گرفته است و احتمالاً عده ای مخالف آن بودند، زیر سؤال می برند. در نتیجه دولتی و حکومتی یافت نمی شود که از منظر مردم ایران عملکرد مثبت داشته باشد.

پس حکومت همیشه عنصری نامطلوب و مقابله و ستیزه با آن هم مشروع و مجاز بود. از نگاه رفیع پور، تلقی حکومت به عنوان یک ارزش منفی فرهنگی، کاهش همبستگی ملی در مقابل هویت های گروهی، کاهش مشروعیت نظام ها و رهبران و سرانجام افزایش هزینه های نظامی و انتظامی را در پی داشته است(همان: 45-42 ). داوری ارزشی در خصوص حکومت پهلوی اول و تنها با اتکا به سیاست های دولت در راستای تحقق همبستگی ملی، از عمده ترین عوامل ستیزه جویی ایلات و عشایر و دیگر گروه های سیاسی و اجتماعی در برابر دولت مرکزی، ناشی از چنین تلقی از حکومت و دولت بود.

با نگاهی گذرا به تاریخ ایران، بخصوص در دوره معاصر که حضور و پیوند بیگانگان با گروه هایی از مردم از ویژگی های آن است، معلوم می دارد که هر گاه دولت های بیگانه در پی فشار بر دولت ایران برآمدند تا منافع خود را تأمین نمایند، از عنصر فرهنگی دولت ستیزی به خوبی بهره جسته و منافع خود را تأمین می کردند. آنها با سازماندهی ساده و به کمک عوامل دیگر، مردم را بر ضد هر دولتی که در مسیر منافع آنها قرار داشت تحریک می کردند و نظام سیاسی و اجتماعی را به هم می ریختند. بدون تردید از جمله ابزارهای دولت ستیزی که گاهی مورد استفاده بیگانگان قرار می گرفت برخی از رؤسای ایلات و عشایر بودند. دامن زدن به انگیزه های زبانی، مذهبی و نژادی اقوام و گروه ها در ایران در همین راستا صورت گرفت. ایران نیز به دلیل وجود، اقوام و اقلیت های دینی، مذهبی و ایلات و عشایر مختلفی که در خود داشت برای اینگونه سوء استفاده ها مساعد بود.

روحیه جنگ آوری و ستیزه جویی ایلات و عشایر و در کنار آن تلقی کلی از حکومت به عنوان عنصری منفی در جامعه، زمینه را برای برخوردهای قهرآمیز میان ایلات با حکومت مرکزی فراهم آورد. ایلات و عشایر که خود دارای قدرت نظامی و مسلح بودند، پتانسیل لازم برای مقابله با حکومت مرکزی را داشتند. آنها به صورت بالقوه و بالفعل برخوردار از قدرت و توان لازم بودند و شورش های گوناگون و سرپیچی خان ها از امر حکومت مرکزی، ریشه در توان نظامی آنها داشت.

آنها زمانی که متوجه کاهش قدرت و یا خودمختاری خود شدند، بشدت واکنش نشان دادند. هر سیاستی که به نحوی از قدرت خان می کاست یا نقش ایل را حداقل در منطقه خود کاهش می داد، با مخالفت آنها که به طریق نظامی صورت می گرفت روبرو می شد. مهمترین نمود این خصلت ستیزه جوی عشیره ای مقاومت ایلات در برابر ایجاد ارتش مدرن و متمرکز بود، زیرا خان ها با ایجاد ارتش ملی مخالف بودند )سریع القلم،1392: 65-64).

ایل بویراحمد مستثنی از این قاعده نبودند. برنامه ها و سیاست های دولت پهلوی، مستقیم و غیر مستقیم و یا بصورت نظامی و غیرنظامی، منتهی به از میان برداشتن جایگاه آنها می گردید و منافع و امتیازات متعدد آنها را سلب می کرد. اهمیت موضوع و مهم بودن برنامه های حکومت از یک سو و در نظر گرفتن واکنش و عکس العمل خوانین و رؤسای ایلات از سوی دیگر وقتی معلوم می گردد که به امتیازات و جایگاه ویژه خان در رأس ایل توجه شود.

دولت ستیزی خوانین و رؤسای ایلات، علاوه بر تلاش برای حفظ جایگاه و موقعیت خود، به عنوان کانون های قدرت محلی و گریز از مرکز محسوب می شدند که منافی و مغایر با تشکیل دولت ملی مورد نظر حکومت مرکزی بود. لازمه تحقق دولت ملی و انحصار قدرت که از اصلی ترین برنامه ها و سیاست های پهلوی اول محسوب می شد، برچیدن قدرت های پیرامونی و گریز از مرکز بود. بنابراین رؤسای ایلات و خوانین هنگامی که متوجه ماهیت این برنامه و سیاست دولت مرکزی شدند تلاش کردند با مقابله و ستیزه با دولت مرکزی، مانع از تحقق چنین سیاستی شوند. آنها بر اساس تجربه ای که از گذشته داشتند و به احتمال زیاد، بی توجه به تفاوت این دولت با حکومت قاجار و شاید هم بی اطلاعی از توان آن، بر این باور بودند که با ایستادگی در مقابل حکومت جدید حداقل بخشی از امتیازات و جایگاه سیاسی و اجتماعی خود را حفظ نمایند. علاوه بر این زندگی در دل مناطق کوهستانی و صعب العبور طی قرون متمادی که در اغلب زمان ها خارج از قاعده قانون و حکومت و تنها در ساختار نظام ایلی و قبیلهای تداوم یافته بود از چنین مردمی انسان هایی ساخته بود که غیرت و مردانگی را در عدم تمکین از دیگران و بخصوص حکومت می دانستند.

حضور در مناطقی سخت گذر که با دنیای شهری و تمدنی بی ارتباط بود و هیچ گونه قرابتی با آن نداشت می توانست ناشی از عوامل مختلفی باشد که یکی از آنها فرار از قانون و بخصوص قانون مالیاتی بود. زندگی ایلی در کوهستان را با تمام سختی های آن بر زندگی در شهرها و روستاهای آن چنانی ترجیح داده...از همه مهمتر اگر مأموران مالیات بگیر به سراغ شان آمدند، با نقل و مکان به نقاط دور از دسترس کوهستانی از شر آنها مصون بمانند"‌( غفاری، 1378: 421 ). می توان گفت از دلایل اصلی پذیرش زندگی با همه ی سختی های آن در دل کوهستان های سخت گذر، فرار از مالیات و قانون و عدم تمکین از حکومت بود.

به دنبال جنگ های درون و برون ایلی، غارتگری که تداوم زندگی گذشته بود، نارضایتی و شکایت ها از خوانین و یاغیان بویراحمدی از سوی برخی از اهالی منطقه و دیگر ایلات همجوار (تابان سیرت،1380: 422 ). حکومت مرکزی را بیش از گذشته نسبت به برقراری نظم و امنیت در منطقه و سرکوب یاغیان و غارتگران در فشار گذاشت و حضور نیروی نظامی در منطقه، ضرورتی اجتناب ناپذیر تشخیص داده شد. حضوری که منجر به جنگ " تنگ تامرادی " شد.

جنگی که نتیجه ی عدم تمکین از قانون و برنامه های حکومت بود و خوانین و کلانتران به عنوان رؤسای ایلات و عشایر بویراحمد نمی خواستند قدرت و موقعیت خود را با پذیرش حکومت مرکزی از دست دهند. آنچه در این میان مایه ی دلگرمی و امیدواری آنها بود موقعیت و شرایط جغرافیایی منطقه بود که البته در کشتن سربازان و پیروزی اولیه در جنگ بسیار تأثیرگذار بود.

از روزگار شکل گیری انقلاب مشروطه تا برآمدن رضاشاه و برافتادن قاجاریان، ده ها مورد غارت درون منطقه ای و برون منطقه ای توسط بویراحمدی ها گزارش شده است (همان.423-408 ).به دنبال جنگ تنگ تامرادی و استقرار نیروهای نظامی در منطقه، تا حدود زیادی از غارتگری و یاغی گری ها جلوگیری شد و آرامش نسبی در منطقه برقرار گردید.

با سقوط رضاشاه در شهریور 1320 قدرت خوانین احیاء و غارتگری ها و خودسری ها دوباره شکل گرفت. در فاصله سالهای 1320 تا 1327 .ش بیش از سی مورد غارت و ده ها جنگ درون ایلی و برون ایلی گزارش شده است (غفاری، پیشین: 434 – 422 ).

هر چند عوامل اقتصادی و سیاسی در شکل گیری غارتگری و یاغی گری ها تأثیرگذار بوده است اما آنچه مزید بر علت شد و زمینه را فراهم می نمود، شرایط جغرافیایی خاص منطقه بویراحمد بود. غارتگران پس از هر جنگ و غارت به محل سکونت خود که کوهستان های صعب العبور و غیرقابل نفوذ بود برمی گشتند و در دل کوهها پناه می گرفتند. ضعف حکومت مرکزی نیز به این موضوع کمک می کرد. آخرین شورش خوانین بویراحمدی که به عنوان قانون شکنی و عدم تمکین در برابر حکومت مرکزی رخ داد، شورش در اعتراض به قانون اصلاحات ارضی بود.

خوانین چون قانون اصلاحات ارضی را به ضرر و زیان خود می دانستند در اسفندماه 1341 اقدام به شورش کردند که تا اواخر خرداد ماه 1342 .ش ادامه داشت. در این شورش توده مردم و اغلب کدخدایان از شورش استقبال نکردند و خوانین تنها ماندند که در فصول آینده بطور مبسوط مورد بررسی قرار خواهد گرفت. از تیرماه 1342 تا شکل گیری انقلاب اسلامی، شورش یا غارتی از سوی بویراحمدی ها گزارش نشده است که از جمله دلایل آن، حضور حکومت و نیروهای نظامی در منطقه و شاید مهمتر از آن، آشنایی و آگاهی مردم با واقعیت کشور و آمد و رفت به شهرها و بخصوص حضور مؤثر و تأثیرگذار آموزش و پرورش در منطقه بود. این گونه پیشرفت ها بدنبال ایجاد و احداث راههای ارتباطی بود که بویراحمد را به مناطق و شهرهای اطراف مرتبط کردند.

زندگی عشایر و ایلات بویراحمد که در مواردی با زد و خورد و کشت و کشتار و غارت های پیاپی و کینه جویی ها و کین خواهی های درون ایلی و برون ایلی همراه بود نقش فرماندهی آنها را خوانین و کدخدایان به گونه ای موروثی عهده دار بودند. چنین فرماندهی در جهت تحکیم قدرت ریاست ایلی که اغلب به طرح و نقشه دست درازی به دیگر مناطق منجر می شد، ناشی از عوامل اقتصادی و جغرافیایی بود که عامل اقتصادی خود متأثر از عامل جغرافیایی بود. موقعیت سوق الجیشی و روند فرهنگی منطقه بویراحمد، مأمن و پناهگاه یاغیان و مبارزان علیه دولت و برنامه های آن بود. قانون شکنی و عدم تمکین از قانون، در موارد دیگری مانند کشت خشخاش و تریاک نیز بروز می کرد.

کوهستانی و صعب العبور بودن منطقه، داشتن آب و هوای مساعد و مهمتر از همه قیمت بالای تریاک، سبب شده بود در مناطق مختلفی از حوزه جغرافیایی بویراحمد عده ای از مردم اقدام به کشت آن نمایند. از زمانی که حکومت کشت خشخاش را ممنوع اعلام کرد برخی از افراد حاضر به رعایت قانون نشدند و همچنان به کشت آن ادامه دادند که منجر به درگیری های زیادی در مناطق مختلف بویراحمد و یاغی گری عده ای دیگر گردید.

مسأله دیگری که بارها منجر به درگیری میان حکومت و بویراحمدی ها گردید مسألۀ خلع سلاح بود. حکومت در راستای سرکوب یاغیان و وادار کردن مردم به رعایت قانون، در پی خلع سلاح عشایر برآمد که چنین تلاش هایی منجر به جنگ های خونین در منطقه شد (غفاری، پیشین: : 421). با وجود تلاش های بسیار از سوی حکومت و بهره گیری گسترده از نیروهای بومی، آنان در خلع سلاح بویراحمدی ها موفق نبودند. از دلایل عدم موفقیت حکومت، جغرافیای طبیعی بود. صعب العبور و کوهستانی بودن منطقه و پنهان کردن سلاح های خود در دل شکاف کوه ها و صخره های دست نیافتنی از جمله دلایل عدم موفقیت دولت در این امر بود.

بر اساس آنچه نگارنده دیده و شنیده است هنوز سلاح های به غارت رفته در سمیرم در اختیار کسان و یا بازماندگان کسانی است که در آن غارت حضور داشتند. ارتشبد بهرام آریانا، در پایان عملیات سرکوب خوانین در گزارشی که برای محمدرضا شاه در تاریخ 1342/4/22 ارسال نمود، در خصوص بی اطلاعی بویراحمدی ها نسبت به قانون این چنین می نویسد" این مناطق تاکنون به صورت دژهای افسانه ای درآمده و عملاً از تحت کنترل دولت خارج و حکومت خان ها و فئودال ها در منطقه، حکم قانون را داشته است... عملا این ناحیۀ زرخیز تحت حمایت قوانین کشور قرار خواهد گرفت و چون مردم این مناطق هنوز حکومت قانون  را نمی شناسند... حکومت قانون را در این ناحیه مستقر سازد" ( آریانا، پیشین: 291 و 292 )‌.

حوزه ایل بویراحمد تا دهه 1350.ش فاقد مراکز شهری بود. اگرچه در تاریخ منطقه کوه گیلویه و بویراحمد و به خصوص در دوره صفویه شهری آباد و پر رونق به نام دهدشت وجود داشت اما این شهر به دنبال سقوط سلسله صفویه توسط عشایر اطراف، مورد تهاجم قرار گرفت و اغلب تجار و بازرگانان ساکن در آن به دیگر مناطق کشور مهاجرت کردند. به دنبال این اتفاق شهر تبدیل به ویرانه ای گردید که هنوز نیز خرابه های آن موجود است. در دوره های افشاریه، زندیه و قاجاریه، گزارش یا سندی که بیانگر وجود مراکز شهری و شهرنشینی در حوزه جغرافیایی بویراحمدی ها از تل خسرو در منطقه ی سردسیری تا کوه خیز در منطقه ی گرمسیری باشد وجود ندارد. در پایان جنگ خونین تنگ تامرادی به دستور رضاشاه و در راستای حضور نظامیان و ایجاد ادارات دولتی در منطقه، شهر تلخسرو در بویراحمد سردسیر بنا نهاده شد.(تابان سیرت 1380 : 423 ).

به دنبال سقوط رضاشاه در کمترین زمان ممکن این مکان شهری توسط عده ای  از بویراحمدی ها به غارت رفت و تعداد محدود نیروهای دولتی حاضر در منطقه پا به فرار نهادند و هیچ اثری از آن باقی نماند." شهر تل خسرو را با خاک یکسان نمودند حتی داروخانه و بیمارستان کوچک دولتی را نیز به ضرب سنگ و چماق خراب کردند و درب آن را یکی از کدخدایان به منطقه خود حمل نموده و از آن به عنوان درب طویله استفاده نمود" ( غفاری، 423:1378). با نابودی شهر تل خسرو در عمل بویراحمدی ها به وضعیت پیش از دوره رضاشاه برگشتند و یاغی گری و جنگ های متعدد درون ایلی و برون ایلی دوباره احیاء شد. ناتوانی دولت در برقراری نظم و امنیت مزید بر علت گردید. به دنبال سرکوب شورش خوانین بویراحمدی در سال  1341  و 1342. ش توسط حکومت به پیشنهاد ارتشبد آریانا ناحیه ی گرمسیری و سردسیری بویراحمد از استان های خوزستان و فارس منفک و تبدیل به فرمانداری کل با مرکزیت کوه گیلویه گردید و پس از مدتی این مرکزیت به یاسوج منتقل شد که در سال 1344.ش اولین سنگ بنای شهر یاسوج نیز نهاده شد. تا پیش از این بویراحمد فاقد شهر بود و در سال 1355 فرمانداری کل به استان ارتقاء یافت و یاسوج به عنوان مرکز آن به رسمیت شناخته شد. در سال 1356 حدود یک سال پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، شهر یاسوج به عنوان مرکز استان، دارای جمعیتی حدود 387 نفر بود ( احمدی 54:1361)

در منطقه ی گرمسیری عشایری بویراحمد نیز مرکز شهری خاصی وجود نداشت. دهدشت که روزگاری شهری پر رونق بود، در دوره پهلوی فاقد امکانات شهری بود و جاذبه لازم برای جذب ایلات و عشایر پیرامون خود را نداشت. تنها تعداد معدودی خانوار که اغلب فقیر بودند در خرابه های قدیمی شهر دهدشت زندگی می کردند و چند مغازه که متعلق به پیله وران بهبهانی بود نیز در آنجا دایر بود. در پی سقوط رضاشاه و به دنبال فعالیت مجدد خوانین در منطقه و هرج و مرج ناشی از اشغال ایران توسط متفقین، وضعیت دهدشت نیز مانند شهر تل خسرو شد و تا سالها 1339 – 1338.ش خبری از نظم و امنیت در این منطقه نبود. با انتصاب سرهنگ غفور علیزاده به عنوان فرماندار منطقه، به تدریج نظم و امنیت برقرار و احداث جاده و راههای ارتباطی شروع گردید. امکانات شهری نیز به سمت منطقه در سطح محدود سرازیر شد و عنوان شهری به خود گرفت. این شهر نیز در آستانه ی پیروزی انقلاب اسلامی دارای جمعیتی بالغ بر 333 نفر بود (همان : 49 ).

دیگر مرکز شهری حوزه بویراحمد گرمسیری، گچساران بود که سنگ بنای آن توسط شرکت نفت در سال 1334. ش نهاده شد (همان: 62) و تا پیش از آن مرکز شهری وجود نداشت. " برنامه ساخت شهری دوگنبدان (گچساران)، به مناسبت داشتن منابع نفت فراوان در حوالی آن بوده است که شرکت نفت آن را برای استقرار کارکنانش مناسب یافت و اهالی برای اشتغال در مؤسسات نفتی و رفاهیت در آنجا سکنی گزیدند و در اندک مدتی رو به آبادانی و رشد نهاد. ( همان: 63 )

مراکز شهری در منطقه بویراحمد در روزگار پهلوی، در ابتدا وجود نداشت و روند شکل گیری آن نیز بسیار کند و فاقد برنامه و امکانات شهری بود و جاذبه های لازم برای جذب عشایر را نداشت. موقعیت جغرافیایی و طبیعی منطقه و کوهستانی و صعب العبور بودن آن از یک سو و ضعف و ناتوانی حکومت مرکزی و شاید مهمتر از آن فقدان راه های ارتباطی از دیگر سو که خود ناشی از وضعیت جغرافیایی بود از جمله علل و عوامل دوری بویراحمدی ها از توسعه و پیشرفت در ابعاد مختلف زندگی و دور نگهداشتن آنها از قافله تمدن و تجدد بود. حکومت مرکزی ضعیف و ناتوان و جغرافیای طبیعی منطقه این ناتوانی را دو چندان کرده بود.__

 

ادامه دارد............

انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
یزدگرد
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۹:۱۸ - ۱۳۹۹/۰۴/۱۶
0
0
درود. جالب بود ...
محسن تیربند
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۳:۲۸ - ۱۳۹۹/۰۴/۱۶
0
0
درود بسیار عالی
نام:
ایمیل:
* نظر: