به روز شده در: ۲۳ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۵:۵۲
کد خبر: ۴۸۵۰۹
|
تاریخ انتشار: ۲۳ آذر ۱۳۹۹ - ۲۳:۰۳
تا مرحوم مبرور(فرهادمیرزا)معتمدالدوله طاب ثراه سرا به فارس آمدند و از این فقرات مطلع شدند و خداکرم خان و محمدحسین خان را از حسین قلی خان خواستند.

خبردنا _ سید ابوالحسن حسینی نیک : قبل از مطالعه سند چند نکته لازم و ضروری است.

1. بر حسب رسم امانتداری وظیفه مورخ و پژوهشگر نسبت به اسناد تاریخی بر این است که عین سند را بیاورد و اشتباهات نگارشی را به پاورقی یا پرانتز ارجاع دهد که در باب این سند چنین کردیم.

2. نقطه و ویرگول در متن ذیل سند برای راحت خواندن این متن تاریخی می باشد و الا در خود سند نیست.

3. استفاده از این سند در پژوهش های تاریخی با ذکر منبع اصلی بلامانع است.

4. همانطوری که در پیج قبلی اینستاگرام bwlhsn7801 یعنی مقدمه ذکر شد سلسله اسنادی از منطقه جنوب به خصوص کهگیلویه و بویراحمد در همین پیج روزگاران منتشر خواهد شد.

5. قدمت این گزارش و نامه به عنوان یک سند تاریخی بسیار ارزشمند و نزدیک به 135 سال پیش یعنی هفت سال قبل از قتل ناصرالدین شاه قاجار می باشد.
 
عین متن نامه چنین است:

در باب ولی خان اگر چه در دو پست اختصارا خدمت بندگان اجل عرض کرده است، لکن حالا محض آنکه شاید خاطر شریف در مقدمات کار او مستحضر نباشید عرض این تفصیل را لازم دانست و بعد از این هم هر حکم که در این باب بفرمایند از روی عدل و اطلاع خواهد بود. خداکرم خان کلانتر طایفه بویراحمد سرحدی بهبهان مرد با عرضه کارآمد با کفایت آن صفحه(منطقه) است و با وجود اینکه به حسب مال و حشم و طایفه، عشر بختیاری نبود، همیشه در آن سرحد با حسین قلی خان بختیاری مقابله داشت و حسین قلی خان، بودن مشارالیه را در آن سرحد منافی با استقلال خود می دانست. تا وقتیکه این چند پسر او که محمدحسین خان و ولی خان و یک دو برادر دیگر که از یک مادر هستند به روی کار آمدند.
 
حسین قلی خان میان پسرها با پدر فساد کرد و آنها را به روی خداکرم خان واداشت، روزی خداکرم خان از قلعه بیرون آمد که در صحرا نماز بخواند، درب قلعه بستند و مشارالیه را دیگر راه ندادند. و الوار و اشرار را محرک شدند و او را گرفته محبوس کردند و ایل را تصرف نمودند. تا در سفر ثانی که این بنده از فرنگستان مراجعت نمود و به خدمت کوهگیلویه مامور شد، قسمتی میان پدر و پسرها را اصلاح داده استمالت نموده خداکرم خان را کلانتر کرد و چندی با هم راه رفتند(کنار آمدند).
 
باز حسین قلی خان محرک شد و ثانیا خداکرم خان پیرمرد را گرفتند و محبوس داشتند و چهار پسر او را که از زوجه علویه بوده کشتند و نعش آنها را مثل گوسفند قصابی بار یابو کرده پیش پدر فرستادند و دو سه سال پدر پیر هفتاد ساله را لباس زنانه در بر کرده و چادر و روبند بر سر در سرحد و گرمسیر میان ایلات کوهگیلویه و بختیاری می گردانند.
 
تا مرحوم مبرور(فرهادمیرزا)معتمدالدوله طاب ثراه سرا به فارس آمدند و از این فقرات مطلع شدند و خداکرم خان و محمدحسین خان را از حسین قلی خان خواستند.
 
و از جانب اولیای دولت قاهره احکام سخت صادر شد. حسین قلی خان چاره ندیده خداکرم خان را با محمدحسین خان به دربار همایونی فرستاد. و محمدحسین خان به نواب سیف الملک ملتجی شده، مرحوم سپهسالار اعظم به خاطر نواب معزی الیه حمایت سخت کرد تا عاقبت مظلومیت خداکرم خان برای(بر رای) جهان آرای همایونی روحنا فداه واضح شد و با وجود حمایت مرحوم سپهسالار، خداکرم خان و محمدحسین خان را به شیراز فرستادند و مرحوم معتمدالدواله طاب ثراه خداکرم خان را در طایفه مستقل کرد و آن چند سال همه آسوده بودند.
 
بعد از احضار معتمدالدواله، ندانستم چه شد که مشارالیه بی دخل شد و طایفه را ولی خان تصرف کرد.
پارسال که این بنده مامور شد ولی خان را به شیراز خواسته و داراب خان ایل بیگی او را اطمینان داده به شیراز آمد، تعهد خدمت کرد.
 
او را کلانتر کردم و قرار شد پانصد تومان مواجب به خداکرم خان بدهد که معاش او هم دایر باشد. رفت و از آن تعهدات یکی را به عمل نیاورد، مالیات را نپرداخت، باقی را نداد، نزد حاکم بهبهان نرفت. پانصد تومان مواجب خداکرم خان را به گمان آنکه ولی خان خواهد داد، حواله دادم از مالیات ممسنی دریافت نمود، یک تومان نداد که تمام ضرر من شد. آخر سال به او نوشتم اگر کلانتری می خواهی باید به شیراز بیایی، باقی را بپردازی، اطمینان داده بروی. عذرهای ناموجهه آورد و همان وقت به مفاد الخاین الخایف دو تیره از طایفه را به خاک بختیاری فرستاد. این بنده از آمدن او مایوس شد، خداکرم خان را کلانتر کرده و جمعیتی از ممسنی با او همراه نموده فرستادم که طایفه را تصرف کند.
 
مشارالیه چونکه از کار خود وحشت داشت مال و عیال و حشم خود را در حوالی رودخانه خرسان مهیا داشته که اگر امری برای او واقع شد به آن طرف برود. همین خداکرم خان نزدیک شد، ولی خان اطلاع به هم رسانیده فوراً با کسان خود از رود خرسان گذشته یک تیره از طایفه را هم میخواسته مجبورا از آب بگذراند و به بختیاری ببرد که خداکرم خان رسیده جلوی طایفه را گرفته برگرداند و ولی خان با مال و عیال خود میان بختیاری رفت. و او گمان داشت که مقربی الخاقان امام قلی خان ایل بیگی و اسفندیارخان صمصام السلطنه همچنان که حسین قلی خان از محمدحسین خان نگاهداری می‌کرد اینها هم از او حمایت خواهند نمود. معلوم شد که آنها هم چون عاقب کار حسین قلی خان و محمد حسین خان را دیده بودند که جز فساد و ندامت حاصلی نداشتند، متحمل کار او نشدند و ناچار شد به دارالخلافه (تهران) آمده است.
 
حالا مقرر فرمودند که کار او را چه باید کرد؟ تفصیل حال این است که عرض کردم. اختیار با بندگان اجل است ولی عقیده خود این بنده همان است که در پست قبل نوشتم. وجود ولی خان در این صفحه ابدا لازم نیست. میل دارد در تهران بماند مختار است. می خواهد میان بختیاری برود در این هم حرفی ندارم. همین قدر حکم بشود که او را در سرحد و نزدیک کوهگیلویه جا ندهند که هر روز به دزدی بیاید یک صدمه به طایفه بزند و برگردد.
مثل اینکه عرض کرده است چند نفر را کشته اند، ابدا آن روز که خداکرم خان به او رسید و طایفه را برگرداند نزاعی واقع نشد. او که خود به مجرد اطلاع فرارا از رودخانه گذشت، طایفه را چون گاو و گوسفند داشتند نتوانست به زودی بگذراند، خداکرم خان رسید آنها را برگرداند.
 
اینکه می گوید آدم کشته شده است، بعد از رفتن به خاک بختیاری دو دفعه به طور شبیخون از آب گذشته آمد که به خداکرم خان و طایفه صدمه و دستبردی بزند، هر دو دفعه شکست خورد مراجعت کرد. و در آن دو دفعه دو سه نفر از این طرف و دو سه نفر از آن طرف کشته شده اند.
 
و حکم دیگر این است که باید اکيداً مقرر شود آن دو تیره بویراحمدی را که پیش از رفتن خود، به بختیاری فرستاده بود حکماً پس بدهند. دیگر با شخص ولی خان هیچ نفع و ضرری نیست و آن دو تیره چون باید مالیات بدهند از اعاده آنها ناچار است. زیاده عرض نیست. 11 شهر ذی القعده 1306.
 
و اینکه عرض کرده چند نفر را هم سوزانده اند، کذب محض است. و همین یک فقره را از بختیاری ها تحقیق نموده جویا شوند اگر تصدیق کردند، مشار الیه در جمیع عرایض خود صادق است و الا حکم آن بندگان جناب اجل است....
 
نامه حاکم فارس به ناصرالدین شاه قاجار در خصوص درگیری بین خداکرم خان بویراحمدی و فرزندانش+ سند
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
تاریخ
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۸:۴۵ - ۱۳۹۹/۰۹/۲۴
0
1
عجب سندی و چه دست خط قشنگی
ما در کتاب های تاریخی استان ی چیز می‌خونیم این سند تا حدود زیادی ی چیز دیگه میگه ای داد و بیدا نکنه بقیه مسائل رو همین طوری نوشته باشن
نام:
ایمیل:
* نظر: