خبردنا - ناصر نصیریان: اگر در یک تعریف ساده از نظر دکتر فکوهی "جامعه سیاسی را جامعهای بدانیم که نسبت به حقوق و وظایف خود کاملا یا تا حد زیادی آگاه است و هر چقدر هم فرآیندهای سرکوب و مافیا و فساد و شرایط آمرانه در آن وجود داشته باشند، آنها را به سادگی نپذیرفته و اجازه نمیدهند این فرآیندها جامعه را کاملا تخریب کنند" در این صورت سوال پیش میآید نسبت ما با چنین جامعهای چگونه است؟ تحلیل ما از اتفاقات روزمره سیاسی بر چه مبنایی است؟ هیجان سیاسی ما چگونه منجر به سیاست زدگی ما میشود؟ سیاست زدگی ما چه پیامدهای برای خود و جامعه دارد؟
اینکه مداوم و در محاورات روزمره گفته میشود سیاست پدر و مادر ندارد سیاست، بازی اهل سیاست است و مردم عادی را به آن راهی نیست در جهان کنونی و علل الخصوص کشور ما محلی از اعراب ندارد. اما اینکه سیاست به عنوان دستاویزی قلمداد شود که بتوان برای پدیدههای پیچیده روزمره تحلیلهای ساده انگارانه ارائه شود چیزی جز تقلیل گرایی مسائل سیاسی نیست.
البته منظور اصلا ایننیست که جامعه حق صحبت کردن و اظهار نظر در مورد مسایل سیاسی را ندارند بلکه ذهنیت تاریخی و سیاست زدگی جامعه ایرانی این مفهوم را به ذهن متبادر میکند که همه چیز به صورت توهم آمیزی به سیاست وصل میشود. اگر امری خوب پیش برود و یا بد پیش برود، در هر صورت منشایی سیاسی باید برای آن در نظر گرفته شود. البته این حرف به این معنا نیست که مشکلات و موفقیتهای ما ریشه سیاسی ندارند و یا اینکه بخواهیم ساختارهای سیاسی را تبرئه کنیم بلکه به این معناست که ریشههای و ساختارهای سیاسی نه الان و نه قبلا، هیچ گاه توضیح دهنده کل قضیه نبودند.
در یک جامعه سیاست زده، تخصص معنی ندارد، همه افراد و در همه شرایط در امور سیاسی صاحب نظر هستند، مردم تفاوتی بین تحلیل یک بازاری با استاد دانشگاه نمیبینند، رانندگان تاکسی جذابترین و بهترین تحلیل گران جامعه میشوند، مراسمات شادی و شیون، میهانیها و نشستهای فامیلی و خانوادگی موعد مناسبی برای بسط تفسیر و تحلیلهای سیاسی میشود که همه چیز را صفر و یک میبینند. "اینا یا هیچ کاره اند و یا همه کاره"، " تصمیمات اصلی جای دیگری گرفته میشود اینا فقط اجرا میکنند"
نگاههای از این دست مبتنی بر تایید و تکذیب مطلق که انگاره"یا با ما یا علیه ما" را به رسمیت میشناسند. حتی در کوچکترین معاشرتها و تعاملات روزانه و اولین برخوردی که ممکن است بین دو نفر صورت میگیرد کلام و صحبت دونفر رنگ و بوی کاملا سیاسی به خود میگیرد. در واقع ذهنیت سیاست زده هیچ وقت قادر نیست برای یک مساله سیاسی و چند بعدی و پیچیده جوانب مختلف را در نظر بگیرد این همان مسالهای است که ممکن است ریشه در ذهنیت " توهم توطئه امیز" بودن هر اتفاق تاریخی داشته باشد که ریشه بدبختیها و مشکلات را باید فقط در یک جای به خصوصی پیگیری کرد.
وقتی جامعه به سیاست بی اعتماد میشود و منشاء هر اتفاق و رفتاری را سیاسی میبیند این باور را به ذهن
میرساند که سیاست میتواند همه مشکلات را حل کند.
اعتماد بیش از حد به سیاست و تصور اینکه برای همه اتفاقات سیاست را مقصر دانستن نشانه سیاست زدگی است.
مردم ایران علیرغم انتظارات زیادی که از سیاست دارند، بدبینی زیادی هم به سیاست دارند و این تفاوت بنیادینی با جوامع غربی دارد که نسبت به سیاست بی اعتماد هستند، در واقع بی اعتمادی جوامع غربی به سیاست ناشی از سیاست زدایی دولتها هست که نوعی انفعال اجتماعی در امور سیاسی را به ارمغان میآورد در حالی که نتیجه بی اعتمادی و یا اعتماد حداکثری به دولت در جامعه ما ناشی از هیجان سیاسی و قدرت ماورایی است که مردم برای سیاست قائل هستند که در صورت عدم نتیجه به سرخوردگی و بی اعتمادی کامل به سیاست منجر خواهد شد که پیامد اصلی آن رادیکالیسم اجتماعی خواهد بود.
به قول دکتر فکوهی :
" مردم ما از یک طرف همه چیز را از دولت میخواهند و از سوی دیگر، دولت را مسئول همه مشکلات خود میدانند. مردم ایران عامل اصلی فقر و رشد اقتصادی را دولت میدانند نه کم کاری خودشان. اما از سوی دیگر به شدت از فراوانی تعطیلات استقبال میکنند. مردم ما از یک طرف میخواهند دولت برای آنها همه کار بکند و از طرف دیگر، به شدت از دولت فاصله میگیرند و دولت را چیزی جدا از خودشان میدانند"
اگر چه سیاست زدگی جامعه ایرانی بیش از انکه ریشه در فرهنگ عمومی داشته باشد نتیجه روابط و مناسبات میان قدرت به خصوص در دوره معاصر است. اما پیامد چنان انتظار ماورایی از سیاست برای اینکه بتواند همه مشکلات را حل کند فقط انتظاری است که از جامعه سیاست زده میرود.