به روز شده در: ۲۶ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۱:۱۵
کد خبر: ۵۲۴۳۶
|
تاریخ انتشار: ۰۹ اسفند ۱۴۰۰ - ۱۶:۵۶
سنت ایلی چنین زنانی داشت. بزرگ و راسخ و سخت و خردمند.
خبردنا - هجیر تشکری: کلمه‌ی «دَم» به معنای نَفَس و جان و روح است. کاربستِ دَم، در هم‌نشینی با واژگانی، چون دل و خون موید این معانی‌ست. ترکیبی، چون سپیده دم، معنای آغاز و تازگی و زندگی می‌دهد. دَم در مقابل غم نیز مفهومی جالب و تامل‌برانگیز دارد. غم به معنای حزن و اندوه و از جنس نیستی‌ست؛ دَم امّا، به معنای شادی و زندگی و از سنخ هستی‌ست. دَم‌درکشیدن هم‌ْمعنای غم‌ْخوردن و محزون‌ْشدن است و به کنایه، مردن و فسردن. لذا، دَم بوی زندگی و شادی می‌دهد و برابرنهاده‌ی آن (غم) بوی مرگ و شیون.
 
«بی‌بی زینب» (خواهر ملا عبدی دوست) از زنان بزرگ ایل بویراحمد بود. وقتی یکی از نزدیکان او از دنیا رفت شروه و شیون سایه‌ی سیاه خود را بر سر همه گسترانیده و سوگ و ماتم در اوج بود. وحشتِ اندوه بر جان همه مستولی شد. زنان زاری می‌کردند و مردان ضجه می‌زدند. بوی نیستی می‌آمد. ناگهان او وارد ماتم‌سرا شد و با صلابت خاص خود، خطاب به همه گفت: بس است شیون! بس کنید! «هَم وَ دَم بیت هَم وَ غم بیت.» یعنی که زندگی و مرگ با هم معنا می‌یابند. شیون و شادی نیز. یعنی که زندگی فقط زاریانه نیست که شادیانه هم دارد.
 
سنت ایلی چنین زنانی داشت. بزرگ و راسخ و سخت و خردمند.
 
در این سنت، دَم و غم درهم‌تنیده بود؛ به همین سبب زنان ایل در میانه‌ی شروه و شیون، ناگهان «کِل» می‌زدند و «سرو» (د) می‌خواندند؛ تا هول و خوفِ لشکر غم، خون عاشقان زندگی را نریزد! تا یادمان باشد که «گنج و مار» با هم‌اند و «گُل و خار» نیز هم. می‌خواستند فراموشمان نشود که زشتی و زیبایی جهان در کنار هم معنا می‌یابند؛ که می‌توان با دلی خونین و چشمانی اشکبار نیز سرود زندگی بر لب داشت؛ که «زنده بادا زندگانی، مرگ بر مرگ!» بر آن بودند تا گوشزد کنند «نیم تو مشک است و نیمی پشک هین!» که‌ای بشر خاکی و البتّه افلاکی، «بذر، بی‌نقصان و زر، بی‌عیب و گل، بی‌خار نیست.» همان که افصح‌المتکلمین فرمود: «درشتی و نرمی به هم در به است.»
 
شروع قرن هیاهو و سرعت، پایان نسل مردان پولادین کلاه‌نمدی و مادران بالابلند چارقد‌ی‌ست. چارقد سیاه و خوش نقش‌و‌نگار مادران جغرافیایِ حماسه، در کنار سجّاده‌های همیشه گسترده‌ی دعا و توکّل آنان، بیرق‌های برافراشته و غرورآمیز این تاریخ است. مادرانی که در زهدان آنان نجابت می‌آموختیم و در گهواره‌ی مهرشان، شجاعت؛ هم‌آنان که شیر شرافت و وفا را در جان و رگ فرزندان جاری می‌ساختند تا در بالندگی و میانسالی نیز آستین بر آستان لطف و مهر آنان بسائیم و از گوهر وجود ذی‌قیمتشان رسم مروت و درس مدارا بیاموزیم.
نسلی که چشمشان چشمه‌ی امید بود و دستشان شکوفه‌زار عشق؛ لبشان جز به مهر و لطف نمی‌جنبید و دهانشان طعم خدا داشت! خداگونه‌های خانه‌های سنتی بودند آن نماد‌های اصالت و صمیمیت و صفا و شرم و وقار. بی پیرایه و بی آرایه؛ که به تعبیر بایزید بسطامی: شفقت و محبت و عنایت مادر، آلایش و معصیت و جنایت فرزند بِبُرْد.
 
مادرانی (به قول بیهقی در وصف مادر حسنک وزیر) «سخت جگرآور»، که به غایت مقتدر، نستوه، مهربان، مسئولیت‌پذیر و خودساخته بودند. نسلی از زنان سنتی که همواره حرف خود را می‌زدند، امّا هرگز از خود حرف نمی‌زدند. مجسمه‌های شکوه و عظمت مجسم. معالم‌الطریق نسل‌های بعد.
 
نسل مادرانی که چونان آب گوارایی در شادیانه‌ها می‌جوشیدند و همچون سنگ‌ِ خارایی در مصائب می‌ایستادند. جان‌سخت و کوه‌وار.
 
مذهب این نسل، عشق بود و مهر؛ گسترده بر سجّاده‌ی وقار و سفره‌ی سخاوت. نیایشگاه ما دستان با صلابت آنان بود و پناهگاهمان وجدان آرام و آسوده‌شان. نسلی که ستون فقرات فضیلت‌های سنتی بود. نسلی که به رغم دستانی خالی و دل‌هایی پُر، رویا‌های فرزندان خود را با سرسختی و امید زنده نگه داشت.
«سرمایه‌ی رستگاری» ادای دین به این نسل است.
 
«بی‌بی کتایون جهانبین» (مادر دکتر خداداد غریب‌پور) یکی از زنان و مادرانِ این سنتِ محتضر بود که این روز‌ها رخ در نقاب خاک کشید. جایش در بهشت باشد. باید اندوهناک بود از هجرت و هجران این نسل از زنان و مادران، این آخرین جرعه‌های جام سنت این سرزمین. چرا که با رفتن آنان نسل بعد همه یتیم و بی‌پناه می‌شوند. با این وجود، «هم و دم بیت هم و غم بیت.» هر یک در جا و بر جای خود؛ که هر چیزی به جای خویش نیکوست.
«به بهشت نمی‌روم      iگر مادرم آنجا نباشد.» (حسین پناهی)
 
و سلام بر مادر.
نام:
ایمیل:
* نظر: