به روز شده در: ۲۶ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۱:۱۵
کد خبر: ۵۲۷۰۹
|
تاریخ انتشار: ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۱ - ۱۲:۲۵
همسفر در راه ماند، زندگی سخت است لیک، در سفر باید بود، همراهتان از سفر ماند ، سیلی سهمگین باور شاید نه ، سختی راه را می نماید که بایستی تنها رفت، صبری باید تا آرامشی زاید

خبردنا- ضرغام علی بازی: حمید، جوان خوش اخلاق و خوشنامی که لبخند همواره بر لبانش بود حتی در زمان مرگ.

او ساده زیست و در اوج همان سادگی، نجات بخش جان جوانانی چون خود شد.

حمید، جان داد اما جان بخشید. او رفت اما ماندگار شد.

رفتنی که برای همیشه دلتنگی هایش برای ما می ماند اما ماندگاری شد این رفتن تلخ که تاریخ آینده فرزندان ما بر این رفتن افتخار خواهند کرد.

حمید اکنون الگویی شد برای تمام مردانگی ها، شجاعت ها و جسارت ها.

او خوب و مردانه زیست و مردانه به بهشت برینی پاگذاشت که گفتار و کردار و رفتارش را قبل از رفتن به آن بهشت برین در عمل نشان داده بود.

گفتم که چرا رفتی و تدبیر تو این بود
گفتا چه توان کرد که تقدیر همین بود
گفتم که نه وقت سفرت بود چنین زود
گفتا که نگو مصلحت دوست در این بود

حمید ما در چند روز گذشته خوب جنگید، جنگیدن برای بازگشت به دنیای ما ، او جنگید چون دوست داشت دوباره در کنارمان باشد، او جنگید چون دوست داشت به این زودی ها تنهای مان نگذارد،
خدا می داند در آن ساعات تلخ بر حمید داستان ما چه گذشت اما هرچه گذشته است حتما دلتنگی بوده برای دوباره خندیدن، برای دوباره سلام و علیک کردن با خانواده و دوستان و اقوام،

جوان خوشنام ما حتما برای دیدن دوباره دوستی ها و محبت ها دلش تنگ می شود، حتما برای راه رفتن در کنار دوستان خویش سخت دلتنگ می شود

او جوانمرد ادب بود و متانت، او باوقار بود و متواضع.

او به ما آموخت می توان در این دنیا مَرد بود و مردانه زیست و مَردانه به خدا پیوست.

حمید ما اکنون در جای جای ایران نامش و یادش ماندگار و برگ زرین تاریخ می شود.

او نجات بخش جان آنانی بود که فکر نمی کردند روزی حمید ما با اهدای اعضایش بر لبان شان لبخند جاری کند.

یقین دارم اگر حمید ما زنده بود و از آنچه بر او گذشت مطلع می شد و می دانست جان هموطنان نیازمندش را نجات داده، لبخند بر لبانش حاری می شد.

گریزی نیست و دنیا تا بوده همین بوده.

وَ بَشِّرِ الصَّابرِینَ الَّذینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ

دنیا اگرچه حمید عزیز ما را از ما گرفت اما او را برای همیشه تا زنده ایم در قلب های مان به زیبایی حک کرد.

هِجران و فَراق حمید، حتما برای خانواده و دوستان و اقوام دردناک است اما حمید ما بخوبی شهد شیرین شهادت را با اهدای اعضای خود به کام خویش چشید.

کاش حمید، شفاعت خواه ما در آخر الزمانی باشد که نمی دانم قراراست در روزهای آینده چه بر سرمان می آورد.

حمیدجان، آرام بخواب، می دانم دردهای زیادی را در این چند روز تحمل کردی و می دانم دلتنگِ دلتنگی هایت هستی

اما برادر خوبم، بدان که تو ، نجات بخش شده ای ، الگو شده ای برای همگان و ماندگار شده ای برای آیندگان.

حمیدجان، خوش بسعادت ت که جان دادی به آنانی که جان شان در حال رفتن بود و لبخند نشاندی بر لبان آن طفل معصومی که منتظر بازگشت پدر از بیمارستان به خانه بود.

خرزوی عزیزم ، عامو زاده مهربانم ، پسر دایی رئوفم ، پسر عمه خندانم و البته برادر همیشه مهربانم ، فراموش مان نکن در بهشت برین چرا که اکنون محتاج دعاهای خیر توایم.

راستی حمیدجان، نمی خواهم دیگر سرِ درد دارت را به درد بیاورم، سلام ما را به همه امواتی که دیدی برسان بویژه به ناصرم، به زینبم و محمدتقی امیری که هیچگاه باور نخواهیم کرد دیگر باز نخواهند گشت.

خداحافظ و دیدار به قیامت ان شالله برادر کوچکم.

نام:
ایمیل:
* نظر: