"زریر حُجتی" در یاددادشتی که یک نسخه آن را به خبردنا ارسال کرده، چنین آورده است:
تاریخچه مدیریت غمبار آموزش و پرورش از مقطع درخشان "آموزشی" بهمن بیگی با آن هیمنه و شکوه تا امروزه که اضمحلال و بی عزتی اش به "عزت خواه" گِره خورده است، به همان اندازه دردناک است که محصولش را در کف خیابان ها دیده ایم و شنیده ام ولی هنوز از تربیت و بصیرت سخن می سراید!
کمتر کسی است که سریال یوزارسیف و بازیگری "آنخ ماهو" کاهن بزرگ معبد آمون را ندیده باشد."آنخ ماهو" کاهن اعظم معبد آمون با رفتار و شمایل عجیبش همه توجهات را به سمت خود جلب می کرد و بهر نحو ممکن سعی داشت که نقش محوری را در راستای حفظ موقعیت و منافع از دست ندهد!
قصه غم انگیز امروزه آموزش و پرورش ما با مدیریت پشت پرده آن شبیه به چنین سریالی با نقش مصیبت بار آنخ ماهوهایی فربه و نحیف اندام است که همه را مبهوت کرده است.
شکی نیست که نهاد مقدس آموزش و پرورش بر خلاف اهمیت و گستردگی جمعیت با مدیریت های پشت پرده "آنخ ماهوها" و تبدیل شدن به مرده مُتحرک و مجسمه های میز امضاء در وادی رابطه گرایی و خویشاوند سالاری، نقشی در تعلیم و تربیت و بصیرت و…. ندارد.
شاید شآن و جایگاه حساس مدیریتی آن در هیچ دوره ای به اندازه این دوره تنزل نیافته باشد چون شاخص طول و عرض مدیریتی تغییر یافته و مدیرکل فعلی با فرمان پذیری از "آنخ ماهوهای" پیدا و پنهان، اساساً استقلالی از خود ندارد و برخلاف تصور همه از آنچه که باید می بود، چوب حراج بر هویت مدیریتی زده است.
مدیرکل قصه ما در قامت همان کارشناس جزء مدیریت های اسبق ظاهر شده است و از این رو از همان ساختمان دولت مدیریت می شود، چون کارشناسی خود را نیز وامدار چنین مدیریت هایی بوده است که هیچ ذیحساب و ناظری هم در پی سالها از تاریخ " شاه رفت!"از لیست سکه های اهدایی اش در آن مقطع خبر ندارد!
البته باید به این واقعیت تلخ اعتراف کرد که آموزش و پرورش وزیری ندارد که استانش مدیرکلی داشته باشد و یاس و دلمردگی آن روز بر جامعه فرهنگی سایه انداخت که رئیسی، باغ گلی را در میان هزاران دانشمند و فرهیخته به عنوان گزینه وزارت معرفی می کرد و خود را مضحکه عام و خاص ساخت!
کسی دیگر نباید به فکر تربیت و مهار اغتشاش در این نهاد باشد، مادام که مدیرکلش فرمانبر فرمانروایان دیروزش باشد و امر و نهی آنان را بر هر قانون و مصلحتی مقدم و فرض می شمارد.
فرمانروایان دیروز، کاهنان معبدهای مختلف شده اند و اسب هر استانداری را زین می نمایند تا صرفاً عِنان اختیار را از چنین مدیرانی مدیون بستانند.
کاهنان اعظم چند شغله همواره به دنبال منافع خویش اند و در معبد آمون و معابد استانداران دولتهای مختلف هنرنمایی می کنند تا اُمرا و فرمانروایان را با سیرک خود تُهی از هویت نمایند.
جای این سئوال است که کاهنان اعظم معبد آمون چگونه با این کمبود وقت و چند شغله بودن حتی هنوز دست از سر "نهضت سوادآموزی" بی مقدار بر نمی دارند و آن را در قامت بخش خصوصی، ملک طلق خویش می پندارند و مدیران کل مقاطع مختلف نیز تکلیف دارند چنین معاونتی را همه ساله سهم الارث وی محسوب نمایند و اصولاً نه ذیحسابی ورود می کند و نه دستگاه ناظری…
استاندار و نمایندگان مجلس و ذیحسابان و هر دستگاهی که دردمند آموزش، تربیت و بصیرت افزایی است باید بدانند که البته هنوز نمی دانند با مدیریت مستقیم این نهاد از "ساختمان دولت"با محور آنخ ماهو چه آفتی گریبانگیر این مدیریت شده و چگونه رابطه گرایی و فساد قوم گرایی بدل از ضابطه گرایی گردیده است.
آری ! این چنین است که جُرم و جور ساختار های مدیریتی فاسد را نظام اسلامی با شبهه آفرینی معاندین و طرح بحث سیستم فاسد به دوش می کشد…!