خبردنا: تاریخ غرب پس از رنسانس شاهد متولد شدن انسانی است که از حقیقت وجودی خود روز به روز دورتر گردید.
اصالت و ماهیت انسان در این دوران درگیر موضوعاتی میشود که نه تنها او را در مقابل عالم معنا قرار میدهد بلکه سعی دارد به طور کامل روح انسان را به عنوان بخشی از وجود انسان نادیده گرفته و از مبدا و منشا اصلی خود منقطع نماید؛ لذا این مواجهه موجب گردید تا انسان دچار بی تابی و حیرانی گردد همانند کودکی که از مادرش جدا کنند و اتاقی برای او بنا نمایند که تمامی اسباب آسایش و زیباترین عروسکها و دکوراسیون را برایش فراهم است، اما مادرش نباشد.
جهان بینی فلسفی غرب چنین تعریفی را از انسان ارائه میکرد! او را در پی کسب مدرنیزاسیون و دست یابی به ابزار لذت جویی تهییج و تشویق مینماید و حقیقت وجودی انسان را در بهرمندی هرچه بیشتر جسمش از عالم ماده تعریف میکند و موجب بی وطنی و بی قراری آن میشود.
چنین انسان سرگردانی گاه در قالب آزادیهای بی حد و حصر جنسیتی تعین مییابد، گاه حقیقت وجودی خودش را در چارچوب عقل خودبسنده مینگرد، فراتر از آزمایشگاه هیچ حقیقتی را نمیپذیرد و مهر ابطال بر آن میزند، گاه در قالب فاشیسم و نازیسم خود را نشان میدهد و به دنبال تصرف همه امکانات و ابزار است، گاه در قالب استعمار و استثمار نمود پیدا میکند و به ظلم و تعرض و تحقیر سایر انسانها اقدام میکند.
اخلاق و ارزشهای اخلاقی در این بحران هویت توسط همین کودک بی وطن و دور از مادر ترسیم میشود، و مسلم است کسی که راه را گم کرده است نمیتواند نقشه راه نیز ترسیم کند.
امام خمینی (قدس) جهان را متوجه این مهم کرده است که مبانی فلسفی و استدلالی غرب حقیقت انسان را از او گرفته است و از او حیوانی چموش، متعرض، درنده خو و سیری ناپذیر ساخته است که نه تنها خود را بلکه عالم هستی را به تباهی و تظلم کشانیده است.
در چنین عصری که عصر یخبندان فکری و جمود بشر است فردی متولد میشود که برخلاف تمام آموزههای مسلط و دیکته شده؛ انقلابی انسانی و الهی مغایر با تمام ارزشهای ساختگی و ماتریالیستی چندصد ساله بر پا میکند.
بتهای اومانیستی و ماتریالیستی را با تبر اندیشه و جهان بینی الهی در هم فرو نی ریزد و تئوریهای برآمده از آن همچون لیبرالیسم و مارکسیسم را به چالش میکشد.
شعار نه شرقی نه غربی سر میدهد و بازتعریفی از انسان ارائه میکند تا انسان معاصر را از بند تعلقات و سراسیمگیها نجات دهد.
اوپایه حکومتش را در عصری که حکومتهای شرق و غرب، متفکران و فیلسوفانش بر علیه آموزههای دینی و متافیزیک تمام تلاش خود را بکار بستند بر توحید و حاکمیت الله قرار نی دهد و مجددا این کودک تشنج کرده و بریده از مادرش را به آغوش آن بر میگرداند تا آرامش یابد.
نه شرقی، نه غربی به این معناست که ما تعریفی از انسان و جهان ارائه خواهیم داد که نه تنها با تعاریف اندیشههای ب غرب و شرق متضاد است بلکه حاصل آن تربیت انسانی است که به خودآگاهی میرسد و در جهت مخالف با سیاستهای ابرقدرتها گام بر میدارد.
از این حیث جهان پس از رنسانس با همه انقلابیهای مادیش به دو دوران تقسیم میشود: جهان ماقبل خمینی و پس از آن که عصر خمینی نامیده میشود.
مناقشه اصلی و مهمترین علت درگیری ابرقدرتها با اصالت و کلیت انقلاب اسلامی ایران از ابتدا تا کنون نیز بر سر همین جهان بینی است.
غرب در طول سالیان متمادی تمام تلاش خود را به کار بست تا ارزشهایی خلق نماید که نوع بشر را تحت عنوان جهانی سازی برده فرامین خود نماید، اما در میانه راه ناگهان مکتبی به رهبری یک شخصیت دینی و سیاسی نمایان میشود که مدعی آزادی و گسستن زنجیرههای آشفتگی، حیرانی و افسون زدگی بشر با کلید دین یعنی همان مفهومی است که صدها سال آوارها خاک بر سر آن پاشیدند.
طبیعی است که اگرچه نتوانستند از تولد این مولود جلوگیری نمایند لکن کمر همت ببندد تا همچون فرعون سرش را از تن جدا نماید! غافل از آنکه سنت الهی که از آن در تغافل بوده اند بر آن بود تا در نیل طوفانها به ساحل مقصود برسد؛ بنابراین فراتر از مواجهه فیزیکی و مخالفت غرب با وقوع یک انقلاب سیاسی که ممکن است به تضاد منافع بر سر مسائلی همچون هسته ای، موشکی، انرژی و حوزه ژئوپولتیکی منجر شود مهمترین مساله و علت نزاع مواجهه معرفتی و چالش بیداری و آگاهی انسانی بر مبنای ارزشهای متافیزیکی است که امام خمینی (قدس) پایه گذار آن بود.
چراکه تنها افساری که میتوانست تاختن اسب غرب بر پیکیره و جوهره انسان را متوقف سازد و نظم نوین آنها را متزلزل سازد تربیت دینی و رجوع بشر به معارف الهی و اصالت هستی بوده است.
بررسی اندیشهها و آرای امام خمینی (قدس) بیش از آنچه در خصوص روی کار آمدن یک نظام سیاسی و منازعات با دولتهای استکباری تحلیل میگردد باید حول محور مبانی معرفتی و جهان بینی امام در مقابل بنیانهای فلسفی و اندیشه سیاسی غرب تحلیل شود.
خروجی چنین تحلیلی تربیت دو نوع انسان است:
مکتب امام خمینی (قدس) نهایتاً به تربیت مصادیقی، چون سپهبد قاسم سلیمانی برای رهایی و تکریم حقوق ملتها میانجامد و در جبهه مقابل آن یعنی خروجی نگرش اومانیستی و ماتریالیسم لنین، نازیسیم فاشیسم هیتلری، شارون و ترامپ است.
در بعد جریانی نیز محصول مکتب انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (قدس) آگاهی و بیداری و حرکت همه ملتها به سمت استقلال، آزادی و عزت عمومی است.
مقاومت حزب الله لبنان، مقاومت یمن، عراق و. نمونههایی از این قبیل است؛ و تولیدی مکتب غرب صهیونیسم، داعش، بلک واتر و جوخههای آشوب، ترور، جنگ افروزی و توحش در سراسر جهان و تحقیر ملل بر مبنای داروینیسم سیاسی- اجتماعی است که هم اکنون دولت آمریکا آن را نمایندگی میکند؛ بنابراین جنگ و منازعه امام خمینی (قدس) و غرب منازعه آزادی و یا بردگی انسان است.
لکن، چون انسان فطرتاً به دنبال رهایی، صلح، تکریم و آرامش است پیروز این منازعه تاریخی در عصر امام خمینی (قدس) مکتب انقلاب اسلامی ایران است.
جلال دانش
کارشناس ارشد علوم سیاسی