خبردنا - دکتر اسلام ذوالقدرپور؛ بخش مهمی از سیاستگذاری خارجی ایران طی حدود 7 سال اخیر به یک فرد خاص یعنی دکتر محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه ایران معطوف بوده است، در حالی که طی بیش از سه دهه قبل از ایشان، وزیران امور خارجه معمولاً اختیارات و نقشی کمرنگتر از رؤسای دولت داشته و بیشتر به اجرای سیاستهای رئیس دولت وقت، مشغول بودند، اما نقش دکتر ظریف حتی فراتر از نقش حسن روحانی رئیس جمهور ایران بوده است.
سیاست خارجی ایران که دارای چند رکن سیاستگذاری و بهخصوص رهنمودها و نظرات مقام معظم رهبری میباشد، یکی از خاصترین حوزههای سیاستگذاری عمومی ایران قلمداد میگردد که همواره با حساسیتهای خاصی همراه بوده و تمام اَعمال و اَفعال این سیاستگذاری مورد توجه و پیگیری شهروندان نیز میباشد.
سیاستگذاری خارجی ایران یک فرآیند مشارکتی میان افراد و نهادهای خاص و قدرتمندی است که اصل سیاستهای خود را بر پیروی از فرامین رهبر انقلاب و حفظ نظام جمهوری اسلامی ایران قرار داده است. اما در این فرآیند نیز شاهد برخی استثنائات نیز بودهایم که اختیارات گسترده محمدجواد ظریف در دوره اول وزارتشان را میتوان بسیار فراتر از اختیارات سایر وزیران امور خارجه ایران طی 4 دهه اخیر محسوب نمود.
اختیارات گسترده وزارت امور خارجه در دولت اول حسن روحانی و بهخصوص اختیارات شخص محمدجواد ظریف در راستای مذاکرات هستهای ایران با گروه 5+1 که در واقع پوششی برای مذاکرات مستقیم و آشکار میان ایران و ایالات متحده آمریکا بود را میتوان به عنوان نقطه اوج حضور و اعمال قدرت وزارت امور خارجه ایران در چرخه صحیح سیاستگذاری خارجی این ثبت نمود. گرفتن پرونده مذاکرات هستهای از شورای عالی امنیت ملی ایران و سپردن کامل آن به وزارت امور خارجه و بلکه شخص محمدجواد ظریف را میتوان اصلاح فرآیند سیاستگذاری و بلکه یک چرخش بزرگ در سیاست خارجی ایران تلقی نمود که نتیجه آن، توافق برجام بود.
توافق برجام که پیامد اختیارات کمسابقه وزارت امور خارجه و شخص وزیر خارجه یعنی دکتر ظریف بود، بیشتر دارای جلوههای شخصمحور بود و نه نهادمحور. نقش شخص محمدجواد ظریف بر نقش و کارکرد وزارت خارجه و بلکه دولت ایران، تقدم و غلبه داشته است به نحوی که این موفقیت را به نام شخص محمدجواد ظریف در افکار عمومی ایران ثبت نمودند.
با تغییر دولت در آمریکا و روی کار آمدن دونالد ترامپ، خواب خوش و ماه عسل ظریف و برجام نیز دچار آشفتگی و کابوس گردید که به مرور زمان تمام بندهای مستحکم برجام، پوسیده، تار و پود آن از هم جدا شدند. این وضعیت جدید موجب شد تا جایگاه وزارت امور خارجه و دکتر ظریف در دولت دوازدهم به مسئولیت لعابکاری و بند زدن چینی شکسته برجام محدود گردد.
محمدجواد ظریف که زمانی از حامیان سرسخت مذاکره و تعامل مستقیم و دوستانه با غرب و بهخصوص آمریکا بودند، اکنون در بیشتر مواضع خود به شدت بر عدم هرگونه مذاکره با آمریکا اصرار نموده و مواضعی حتی تندتر از برخی شخصیتها و نهادهای مخالف و منتقد برجام نیز در پیش گرفتهاند!
این تغییر و چرخش نگرش شخص وزیر خارجه ایران در حالی پدید آمده است که بیشتر شهروندان و کارشناسان مستقل همچنان بر ادامه مذاکره و تعامل مستقیم با آمریکا برای رفع تحریمهای فلج کننده علیه ایران تأکید دارند.
چرا وزیر خارجه ایران سیاست ضد آمریکایی اتخاد نموده است؟
چرا سیاست مذاکره مستمر وزارت امور خارجه ایران تغییر نموده است؟
آیا دکتر ظریف یک سیاست شخصی را جایگزین سیاست خارجی ایران نموده است؟
آیا سخنان دکتر ظریف در مورد رد هرگونه مذاکره با آمریکا، یک تاکتیک انتخاباتی است؟
برای پاسخ به این پرسشها و روشن شدن برخی جلوههای سیاستگذاری خاص محمدجواد ظریف، موارد زیر قابل تأمل است:
یکم- دیپلمات منجی: از همان آغاز وزارت دکتر ظریف که همراه شد با واگذاری کامل پرونده مذاکرات هستهای به وزارت امور خارجه، دکتر ظریف در قامت یک منجی برای ایران مطرح شدند.
فضاسازیهای رسانهای شخص دکتر ظریف و استفاده زیرکانه از رسانه برای نمایش هر چه بیشتر نقش اثرگذار ایشان در فرآیند مذاکرات و بهخصوص انگارههایی دوگانهساز مانند: دوگانه کاترین اشتون و محمدجواد ظریف، جان کری و محمدجواد ظریف و ...، حتی نمایش مذاکره و سفر با بیماری و ویلچر را میتوان یک سیاست تبلیغاتی بسیار اثرگذار برای اسطورهسازی و منجیسازی از دکتر ظریف دانست که بر روند پذیرش نتیجه مذاکرات از سوی افکار عمومی شهروندان ایرانی نیز بسیار تأثیرگذار بود.
دکتر ظریف چنان در مذاکرات هستهای و بهویژه مذاکره با آمریکا گرفتار شده بودند که گویا "ابراهیم در آتش نمرود" بودند ولی در پایان مذاکرات هستهای ایران و گروه 5+1 و توافق برجام، تبدیل به دیپلمات منجی ایران شدند که تمام مشکلات ایران یعنی تحریمهای آمریکا علیه ایران را برطرف ساختند.
دوم- دیپلمات هنرمند: محمدجواد ظریف را میتوان از محدود وزیران خارجه ایران قلمداد نمود که علاوه بر پیشینه کاملاً مرتبط با وظایف دیپلماتیک خود، دارای علم و هنر دیپلماسی نیز هستند و بهخصوص "هنر دیپلماسی" را به نحو احسن در سیاستها و رفتار خود اِعمال نموده و البته منافع بیشماری نیز از این هنر دیپلماتیک خود کسب نمودهاند.
ظرافت هنر دیپلماتیک ظریف به حدی بود که در اوج انتقادات داخلی از فرآیند مذاکرات هستهای و هشدار نسبت به وادادگی مذاکرهکنندگان ایرانی، با طرح ماجرای " هرگز یک ایرانی را تهدید نکنید"، ضمن پاسخ به منتقدین و مخالفین داخلی خود، توانست محبوبیت و مشروعیت کمنظیری در اذهان شهروندان ایران بدست آورد.
محمدجواد ظریف را باید وزیر دپیلمات هنرمند و پرستیژگرا دانست که بخش مهمی از وظایف کاری خود را با بهرهگیری از هنر سیاسی و دیپلماسی خود انجام میدهد و بهترین سیاستگذار در این زمینه میباشند. ماجرای چند بار استعفاء و دلگیری از رئیس جمهور که نمونه آخر آن در زمان سفر بشار اسد به ایران و دیدار با رهبر انقلاب بود را میتوان مثال آورد که ضمن یک سیاست اعتراضی به دولت و برخی نهادهای دیگر، بار دیگر حمایت رسانهای سران کشور و شهروندان را برای خود فراهم نمودند.
سوم- سیاستگذار همیشه پیروز: یکی از جلوههای کاری دکتر ظریف و هنرمندی ایشان را میتوان عدم پذیرش نابسامانیها و شکستهای دیپلماتیک ایران از سوی ایشان و از طرف دیگر انحصار مطلق تمام موفقیتها و پیروزیهای دیپلماتیک به نفع خودشان دانست.
محمدجواد ظریف این ظرافت را دارند که با هنرمندی خاص، تمام شکستها و ناکارآمدی سیاستها و فرآیند اجرای آنها را متوجه سایر افراد، سازمانها و نهادهای داخلی و خارجی نموده و مسئولیت اینگونه شکستها هرگز متوجه وزرات امور خارجه یا شخص وزیر خارجه ندانستند. در واقع محمدجواد ظریف خود را یک وزیر دیپلمات شکستناپذیر و کامروا دانسته و از تمام ابزارهای موجود برای نمایش چنین تصوری در افکار عمومی نیز بهره بردهاند.
*
بخش مهمی از سیاستگذاری خارجی ایران طی 7 سال اخیر منسوب به شخصیت، نقش و رفتار محمدجواد ظریف بوده است. این وابستگی سیاستگذاری خارجی ایران به یک شخص را میتوان عامل برخی آسیبهای وارد شده به دیپلماسی ایران طی چند سال گذشته و بهخصوص در مقابل دولت دونالد ترامپ در آمریکا قلمداد نمود که این شخصمحوری را باید یک آفت بزرگ برای سیاستگذاری ایران محسوب نمود.
در واقع سیاست خارجی ایران و حتی سیاستگذاری عمومی کشور که به گونهای عجیب به مذاکرات هستهای، مذاکره و تعامل با آمریکا و در نهایت توافق برجام منوط شده بود، به میدانی برای قدرتیابی و قدرتنمایی دکتر ظریف تبدیل گردید. این وابستگی شدید سیاستگذاری ایران به محمدجواد ظریف بهحدی شدید شده بود که هرگونه تغییر و چرخش در گفتار و رفتار ایشان، به یک سیاست خارجی جدید برای ایران تبدیل میشد. همانگونه که زمانی به شدت به دنبال مذاکره و تعامل با آمریکا بودند و اکنون حتی سخن گفتن از مذاکره با این کشور را نفی میکنند، این وضعیت سیاستگذاری دکتر ظریف را می توان مصداق این بیت استاد سخن شیخ اجل سعدی شیرازی است که میفرمایند: "هر عیب که سلطان بپسندد هنرست".
برخی معتقدند کار محمدجواد ظریف با پایان برجام، پایان یافته و مرگ برجام مساوی با مرگ سیاسی دکتر ظریف است. به این دلیل که ظریف تا 2 سال قبل به شدت پیگیر گفتگو و مذاکره با آمریکا برای حفظ برجام و طی یک سال اخیر نیز با جدیت پیگیر متحد نمودن اروپا در مقابل دولت ترامپ بودند، اما اکنون به شدت مخالف هرگونه مذاکره با آمریکا شده و حتی آزادسازی زندانیان دو طرف را نیز بینیاز از مذاکره ایران و آمریکا میدانند!
در واقع دکتر ظریف برای ادامه حیات سیاسی خود، نیاز به یک چرخش بنیادین در سیاست خود دارند تا مرگ برجام مساوی با مرگ سیاسی ظریف نباشد.
**
طی چند سال اخیر حتی قبل از توافق برجام، محمدجواد ظریف به عنوان یک گزینه برای ریاست جمهوری آینده (دولت دوازدهم در صورت عدم حضور حسن روحانی و یا ریاست جمهوری 1400) مطرح بودند. توافق برجام و نقش برجسته دکتر ظریف در این توافق، همای سعادت را بر شانه دکتر ظریف خوششانس نشانده و ایشان را به چنان سطحی از مقبولیت رساند که بهترین گزینه و شانس اول برای انتخابات ریاست جمهوری گردیدند.
در حالی که با خارج شدن آمریکا از توافق برجام و بازگشت تحریمهای فلج کننده علیه ایران، اقتصاد ایران دچار بحرانهای متوالی شده و مقبولیت و مشروعیت تمام مسئولین و سیاستگذاران ارشد دولت را در افکار عمومی کاهش داده و از درجه اعتبار ساقط نموده، محمدجواد ظریف با زیرکی خاص خود در لایههای پسین سیاستگذاری خویش، مخفی شده و از گزند انتقادات و نارضایتیهای شهروندان در امان بودهاند.
اکنون که تنها یک سال تا برگزاری انتخابات سیزدهمین دوره ریاست جمهوری ایران مانده است و مقبولیت و شروعیت اغلب شخصیتهای حامی دولت کنونی و طیف اصلاحطلبان در افکار عمومی دچار افت شدید شده و افرادی مانند: اسحاق جهانگیری و محمدرضا عارف نیز شانسی برای کسب رأی ندارند و از سوی دیگر طیف جوان حامی دولت مانند: محمدجواد آذریجهرمی و سورنا ستاری نیز تنها کاندیدای فضای مجازی هستند، شانس محمدجواد ظریف از همه گزینههای احتمالی طیف طرفدار دولت کنونی و اصلاحطالبان برای کسب رأی، بیشتر است.
نتیجه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و احتمال (بسیار کم) رأی آوردن دموکراتها در این انتخابات نیز میتواند یک امتیاز مثبت برای اعلام کاندیداتوری و حتی کسب رأی دکتر ظریف باشد.
***
با توجه به تغییر و حتی چرخش بنیادین در گفتار و رفتار محمدجواد ظریف طی چند ماه اخیر که هر روز نیز جلوههای آن آشکارتر میگردد و نمودهایی مانند: نفی مذاکره با آمریکا، تهدید اروپا، سفر در اوج شیوع کروناویروس به سوریه و دیدار با بشار اسد و .... دارد، میتوان گفت که گویا وسوسه ریاست جمهوری در فکر و ذهن دکتر ظریف نفود نموده و ایشان خود را برای این انتخابات آماده مینمایند.
به نظر میآید محمدجواد ظریف یک بازی و سیاستگذاری ظریف را در فضای انتخابات ریاست جمهوری 1400 دنبال مینمایند تا با تغییر رفتار و گفتار خود و مقابله لفظی شدید با آمریکا و غرب، ضمن کسب رأی و نظر شخصیتها و نهادهای خاص داخل کشور که مخالف و منتقد غرب و بهخصوص مذاکره و تعامل با آمریکا هستند، خود را دارای مشروعیت و مقبولیت کسب جایگاه ریاست جمهوری آینده نشان داده و شرایط را برای تأیید صلاحیت و کسب رأی فراهم نمایند.
بعید نسیت که ظرافت سیاستگذاری دکتر ظریف منجر به تغییر نظر و رأی افراد و نهادهای خاص تأثیرگذار در تأیید صلاحیت ایشان برای انتخابات ریاست جمهوری گردد. همانگونه که در عراق، مصطفی الکاظمی از یک گزینه خائن و عامل مشکوک به شهادت سران مقاومت و بهویژه شهید سردار قاسم سلیمانی، به یک گزینه کارآمد و مورد توافق افراد و احزاب شیعه تبدیل شده و در نهایت نخست وزیر عراق شدند، محمدجواد ظریف نیز چنین هنر و سیاستی را دارند که خود را یک گزینه اصلی ریاست جمهوری آینده جلوه داده و حتی برخی منتقدین و مخالفین چند سال گذشته خود را نیز جذب سیاستهای خود نمایند.